وقت عکس ندارم ولی خاطراتتونو که میتونم بنویسم:)))♥♥♥♥
سلام عروسکای شیطونم عزیزای دلم شیرینی زندگیمون
واقعا مشغولیمو وقت ندارم حس ندارم کارم زیادددد دارم. ولی دلم
راضی نمیشه که نمیشه نیام هر دفعه میام میگم تا اصلااا اینجارو ترک
نکنم. قبل از اینکه ماهگرداتونو بگم مهمتربت اتفاق زندگیو بگم که
بلاخره تو 3سال و 3ماهگی آران جیگرم تو تیر ماه از پوشک گرفتم
دقیقا هفته دوم ماه رمضون بود خدایی تو این مورد اونجور اذیت نشدم
چون هم عاقل بودی هم بد دلی زود فهمیدیو راه افتادی خدارو شکررر.
و اینکه بگم الان 2. هفته یی مشاور میریم که دوست داریو هر وقت
قشنگ اروم شدیو راه اومدی لازم بود گفتار درمانیو شروع میکنیم.
جدیدن بابا . مامانو دبگه واضح میگیو صدا میکنی وقتی میپرسیم چند تا
دوسم داری میگی 10 تا.دیگه بگم 19و 20 ماهگی باران جون
نازم.و39 ماهگیو پیشاپیش 40 ماهگی گل پسرم مبارک
.از شیطنتای خانوم کوچولو بگم که سر به فلک کشیده و سرتقیه
ماشالااا هر چی اران بگه تکرار میکنه اگرم نگه بازم تقلید مبکنه کلا
جفتتون از هم تقلید میکنید.کلی ارانو طفلیو اذیت میکنی
.جمعه 8مرداد 94 هم عروسی خاله سارا بود خوب بود تو باغ شهریار
گرفت خوش گذشت ولی من همششش دنبال شما بودم خدایی اذیت
نداشتین همش رقصیدین ولی باران از بغل پایین نمیومد اصلا
نخوابیدین تا آخر شب من کلا 20 دقیقه هم نرقصیدم ولی کلا خوب
بود
.الانم 4تامون سرماخوردیم نه ویروسی ولی همه گرفتیم.بعدش اینکه
یادم نمیاد بعدش چیه
انشالله که بشه بیام عکس بزارم البته لبتاب خرابه و یکی از ولایل مهم
دیر اومدنمه
راستی بادوستای خودمونی هم یه پارک بانوان رفتیم بدون باران خیلی
خوش گذشت ولی اران نازنينم خورد زمین دقییا دو روز قبل عروسی
بغل چشمش خفن زخم شد