♥آران عزیزم ♥آران عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 12 روز سن داره
باران عزیزمباران عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

★آران و باران کوچولووووووووووووو★

یکم حرف به جای عکس:))

1394/10/29 1:40
1,932 بازدید
اشتراک گذاری

سلام درودونه های نازم خیلی وقت بود زیاد ازتون نمینوشتمو عکس

میزاشتم انقدر کم میام که بابا سامانم گفت وبلاگو کلا جمع کردی  گفتم

نه بابا دلم نمیاد ولی دیر میرم

خلاصه بگم اومدم هرچی مغزم یاری کرد بنویسم از گل پسرم بگه که

کلا تغییر کردی نفسم کارات اخلاقت حرفت انقدر قبلا از بیرون رفتن

تنهایی باهات وحشت داشتم که همه میدونستن استرسفکر میکردم برنمیام

تنهایی از پست ولی الان هزار ماشالا گوش شیطون کر خیلی خوب شدی

چند ماه قبل مهد نوشتمت که 2روز نرفتی ببشتر اصلا خوشم نمیومد تو

هم خیلی بد شدی و وابسته ترسیدی حتی من برم دستشوییابرو

خلاصه داستانی داشتم باور نکردنی تا اینکه باپرس و جو فراوون تصمیم

گرفتم بریم کارگاه مادر و کودک اردیبهشت هفته 2روز 1ساعت باهم

نقاشیو کاردستیو اینا...

از روز اول خیلی بهتر شدی بماند که چقدر گریه و جیغ داشتی و اصلا

دوست نداشتی ولی الان برعکسه حتی روز اول حرف نمیزدی ولی الان

تمام سعیتو میکنی که حرفتو برسونیبغل

انقدر مودبی از وقتی سلام یاد گرفتی هر کیو میبینی انقدر سلام میکنی

تا جواب بدن میگی ییام تو اکثر حرفات ی ا ش نقش اصلیو دارن مثلا

استخرو میگی ایشتخر انقدر دوست داری که نگو سامانم تو ماه چند بار

میبرتت استخر

اعتماد بنفست بهتر شده و مثل قبل خیلی خجالتی نیستی ولی فوقالعاده

مهربونتر شدی واقعا همه دوستت دارن حتی بعضیا بیشتر از بارانچشمک

هوای بارانو که خیلی داری کلا جفتتون جونتون در میره براتون اگه

تنهایی با شما برینم یکیتونو نبریم همش میگیم دادا دادایی دادا ارانه

دادایی بارانم اینم چون باران بهت میگه دادا تو یاد گرفتیماچ البته الان

میگه ایان بهت تو هر وقت دبگه خیلی حال کنی یهو میگی بایانقلب

ولی وای به روزی که دعوا کنید تو صبوری باران خیلی خیلی میزنتت تو

هی صبر میکنی خیلی هم میترسی از سرتق خانومنیشخند ولی یهو چنان

گازی میگیری بمیرم برای بارانم کبود میشه نفسش بالا نمیاد ضعف

میکنه هانگران یا موهاشو میکشی رو زمین میبریخنثی

 باران عروسکم نفسم که خاله ریزس فلفل نبین چه ریزه اتیش پاره

ماشالا به باب اسفنجی میگه ب ب جی اران میگه ده ده جی خندهاینم بگم

ارانم از وقتی به حرف افتادی مغزمونو جوییدی حرف همه که میگفتم

بزار به حرف بیوفته با اینکه خیلی محدوده حرف زدنت نسبت به بقیه

ولی همونایی که بلدیو همش میگیزبان تلفن میگیری دستت همه رو

میگی امیر افشین: اشین سارا:سایا سام :شام خاله:اییه عمه عمو ددی

مامانی بابا بابا جون :باباجی با کلا هر چی بلدی ولی هنوز جمله نمیگی

ولی باران بهتره مثلا میگه تاب تاب عبادی تو اینو کامل نمیتونی بگی

بارانم عروسک خونه خیلی تو دل برویی همچنان با مهسا و مهیا میری و

میایی همسایه هامون جونشون برات در میره قلبتو هم که نگو وقتی از

ما خسته شی سریع مامان مامان میکنی به مهسا متفکربه مهیام میگی

مهنی

بگم که قلدری هستیاااات یعنی همه از دستت فرارین 3سوته همه رو

زیرو میکنی انقدر سلیته یی دختر نگو 1نفره همه رو حریفی سام پرند

اران همه رو ریز ریز کردی خندهولی انقدر خودتو خوب تو دل جا میکنی

که غش و ضعف میکنیم برات دختری دیگه عشوه داری همه بخاطر ریزه

بودنت هم دوستت دارن خیلی بانمکم حرف میزنی

البته از ارانم حرف نزدن یاد گرفتیمنتظر همچنان شصت دستتو میخوری

خفن هنوز از پوشک نگرفتمت و اصرار ندارم الانم بگیرم چون دیدم اران

عقلش رسید خوب بود تو هم دیر میگیرم چون واقعا حس ندارماز خود راضی نسبت

به قبل خوب خیلی خستگی خوابیم و چیزای دیگه بهتر شده ولی چیزای

دیگه رو شده شیطنتاتون که به هم میوفتین عبن دوقلوها دردسر دارین

باهم بیوفتین زلزله میشه

دیگه بگم دندونای نیشتم خیلی دیر در اومد اگه اشتباه نکنم 2سالگی بود

حالا 1، 2ماه عقبتر یا جلوتر کلا بدغذایی اصلن نمیزاری من غذا بهت بدم

اصلا چی بشه من بدم بلدی جورابو کفشتم پا کنیتشویق ولی قربونش برم

اران هیچی قاشقو به زور  میگیره کفشم که تلاش نمیکنه پا کنه دق

میده جوراب و لباسم بماندددددآخ

دیگه همین دیگه فعلا اینا باشه تا بعد تازه به خونه تکونی فکر میکنم

حالم بد میشهسبز خیلی  وقتم هست که سنگینیه بغل کردن اران تازه

خودشو نشون دادو من کمرم داغونهههه زانومم که فلج کلی واسه خودم

ناراحتم جوون جوون چلاقم نیشخندمیبوسمتون فرشته های پاک منماچ

پسندها (3)

نظرات (8)

مامان آنيسا
30 دی 94 18:30
بخورم من جفتشونو این عسلای منن مرجان خیلی دوسشون دارم براشون اسپند دود کن حالا تو میگی من توذهنم تصور میکنم که چیکار میکنن غش غش میخندم.خدا حفظشون کنه
♥مرجان مامان آران و باران♥
پاسخ
قربونت عزیزم میبوسمتتتت
مامان فرح
3 بهمن 94 19:07
عزیزم ببوسید این دخمل و پسر بلارو، هنوز حرف زدنش بهترم میشه ،راستی دوست جونم من فقط وات ساپم نصب بودکه اونم به خاطر وقتی که باید میزاشتم فعلا غیر فعال کردم چون وسوسه میشدم و به زندگیم نمیرسیدم ،وگرنه خیلی دوست دارم بیشتر باهاتون در ارتباط باشم خانومی، خوشحالم باهاتون آشنا شدم
♥مرجان مامان آران و باران♥
پاسخ
قربونت دوستم
سولماز
5 بهمن 94 21:44
سلام دوستم تا اینجا می ایی وبه ما سر نمی زنی خییلی خوشحالم که اران داره راه می اقته ببوشسون خییییییییلی
♥مرجان مامان آران و باران♥
پاسخ
شما عزیز دلمیییی
عشق مشکی یواش
9 بهمن 94 7:24
سلام خوبید بخدا راست میگن بچه شیرینی زندگی هست از طرف من هر دوتاشون روببوس دوست دار همیشگی شما زری
♥مرجان مامان آران و باران♥
پاسخ
سلام عزیزم قربونت عزیزم
عشق مشکی یواش
14 بهمن 94 17:09
خسلام خوبید فکر دل ما هم باشید دلمون براتون تنگ شده دوست دار همیشگی شما زری
♥مرجان مامان آران و باران♥
پاسخ
سلام عزیزمممم شپا عزیز دلمی چشم
عشق مشکی یواش
21 بهمن 94 17:22
سلام خوبید کی مطلب جدید میزارید امیدوارم که خوب خوش پر انرژی باشین دوست دار همیشگی شما زری
♥مرجان مامان آران و باران♥
پاسخ
سلام عزیزمم والا باران مریضی خیلی بد درگیرم زری جون
عشق مشکی یواش
30 بهمن 94 6:31
سلام خوبید از خدا میخوام همیشه سالم وسلامت باشین دوست دار همیشگی شما زری
♥مرجان مامان آران و باران♥
پاسخ
ممنونم زری جونممم
عمه فروغ
1 اسفند 94 18:56
ای جان 1000 ماشاا.. به این خواهر و برادر دوست داشتنی با کارهای شیرینشون مرجان جون ببوس فرشته های گلت رو
♥مرجان مامان آران و باران♥
پاسخ
قربونت عزیزمم