♥آران عزیزم ♥آران عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره
باران عزیزمباران عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

★آران و باران کوچولووووووووووووو★

این روزهای من و آرانی

1392/6/17 1:11
2,021 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فلفلی من قربون کارای خوشگل و شیرینت برم پسر نازمممممقلب

سلام خوشگل مامانی که این روزا حسابی تکون میخوریو وووول میزنیو شکم منو این ور اون ور میکنی عروسک

از این روزامون بگم که من خیلییییییییی خیلی دارم اذیت میشم دل دردای ماه اخری که سر آرانم داشتم و رگ سیاتیکم که ماه اخر زایمانم میگرفت این روزاو به این زودی اومده سراغم که واقعااااااااااا داره داغونو اذیتم میکنه خیلی خیلی خیلی استرس زایمان زودرس دارم که اتفاق نیوفته یه وقت

خدارو شکرآران اصلا نمیگه بغلش کنم منم یگه حتی موقع شستشو حوله میپیچم دورشو دستشو میگیرم مگر اینکه بخوره زمین یا خواب باشه یا خیلی کم پیش بیاد دلش بغل مامانیشو بخوادو منم یه دقیقه بغلش میکنمو اونم زودی میشینم

جدیدا حتی دستشویی رفتن و دولا شدنم برام سخته بخوام چیزی بر دارم یا اگه راه برم سریع باران خوشگلم میاد پاییی به حدیییییییییییییی که من من میترسم میگم الان پاش میوفته بیرون یا کیسه ابم الانننننننن پاره میشه نمیدونم چی بگم فقطططططططططططططططططط خدا کمکم کنههههه

خدارو شکرررر که سامان خیلی خیلی کمک میکنه و هوامو داره عینکخیلییییی دوست دارم عزیزممممممممممممممم اگه  نبوددددی من واقعا میموندم تو کارام

مامانم و بابام فعلا از شمال برنگشتن و هنوز در حال آب و هوا عوض کردن هستنخنده البته خودمون گفتیم زیاد بمون که دیگه نمیتونی بری چون از مهر باید حواسش به سمیرا باشه و اماده کنه واسه زایمان بعدشم که منمنیشخند

در مورد مهد کودکم خیلیییییییییییییییییییی فکر کردم البته دوستای خوبم اینجا کلی با نظرای خوبشون بیشتر چشممو باز کزدنو باعث شدن من منصرف شم هر چند خودمم دودل بود ولی تصمیم گرفتم نزارمش چون زوده خیلی گناه داره اومدیمو مریضم شد اون وقت من با بچه نوزاد و اران مریض بیچاره میشم  گفتم 1 روز در میون که سامان هست البته اگه دانشگاه نباشه مامانمم که همش میاد بارانم که فعلا نوزاده بجز شیر خوردن کاری نداره پس امتحان میکنم ببینم چی میشه متفکر

چون پرستارم پیدا نکردم البته دروغ چرا بودن ولی از خودم کوچکتر بودننننننننننن تازه بچه داشتم منم یه پرستار از خودم کوچیکتر و با بچه رو چیکار میکردمممممممممابرو از شرکتا هم نمیخواستم بگیرم 1.2 نفر سن بالا بودن که خودشو جایی رو داشتن از اون ورم من چون 1روز در میون میخواستم قبول نمیکردن منم گفتم میگم کارگر 1.2 روز در هفته بیاد که من خیالم راحت باشه بابت تمیز کاری حداقل

خلاصههههههههه اینم از ماجرای مهد و پرستارخیال باطل

میریم سراغ خوابیدن آران جونم که دیگه خودمونم از تو اتاقش اودیم بیرونو الان ارانی تنها میخوابه البته از دیشب ولی هی بیدار میشه اب میخواد من و سامانم بدو بدو میریم اب میدیم ولی چون ما پیشش نیستیمو تا بریم تواتاق قر میزنه بیدار میشه ماهم مجبوریم در بیاریمش بزاریمش رو پامو بخوابونیمش دوباره بزاریم سر جاشخمیازه که اینم بعد چند وقت درست میشه ایشالاااااااا

ولی خوب مشکل اینه که کلا صبحا اران زود بیدار میشه و میاد پیش من میخوابه نمیدونم عیبی داره یا چیکار کنم موندمممم تازه الانم که باید بغلش کنیم بیاریمش تو یه اتقا دیگه کلا خواب از سرش میپرهههههههچشم

دیگه بگمممممممممممم از کارای خودش که خیلی شیرین و خواستنیه الهی فدات بشممممم عزیز دلممممممممم نمیدونم والا فکر کنم حرف زدنشم مثل دندوناش دیر باشه بهش تخم کفتر بدیم شاید 4 تا کلمه حرف زدخنده

وقتی میگه کشیده میگه ببببببببببب من آب میدم بعد میگه نه نه به به خندهمنم میفهمم یعنی خوراکی یا غذا

جدیدا خودش میره کیک بر میداره میگه به بببب یا رفته بود ماکارانی نشون میداد یعنی غذا وایییییییییییییییی دلم میخواست قورتش بودم

خودش تا دستشویی میکنه میگه خخخخخخ دماغشو میگیره میره دم حموم

هر چی میگم بگو مامان و بابا نمیگه میخنده در میرهنیشخند نمیدونم والا قبلا میگفتاااا ولی الان نه

یا اگه من نباشم یا باباش نباشه کل خونه رو میگرده میره دم دستشویی و حموم در میزنه میگه دیییییییییییییییییییییییییی دییییییییی یعنی کجاییی

میخواد خودشو لوس کنه و یا معذرت خواهی کنه میگه دیییییییییییییییی

میخواد اعتراض کنه داد میزنه میگه دیییییییییی

کلا این ببببب و دییییییی دست از سر ما بر نمیدارن کل حرفا تو این کلمات هستن این لالوها یه چیزی اضافه میشه یهو

کلی تو نت سرچ کردم برای جیغش دوباره که گفت سن 1سال و نیم تا 2سال طبیعیهههههههههههه اصلا نباید دعوا کرد یا داد زدو کتک زد چون نمیفهمنو کارشونو بد تر میکنه خود پدر و مادر اعصابشونو قوی کنن و چیزی نگن ولی اگه بزرگتر بود فرق داشت میشد بفهمونی و بگی بده یا دعوا کنیمشغول تلفن

ولی در کل دیگه اذیتم نمیکنی عسل مامان فقط شیطنتای خاص خودتو داری که دیگه اونم طبیعیه ولی ماشالا به جونتتتتتتتتتتت که از در و دیوار میری بالااااااااااااا حسابییییییییی بلا شدی

امشبم رفتی روصندلیو با صندلی افتادی زمین خدارو شکر چیزی نشد خدا رحم کرد ولی مگه از رو میرفتیییییییییاسترس

هر چی میبینی رو زمین میندازی تو ماشین لباس شویی از دستمال کاغذی بگیر تا روزنامه مچاله شده فکر میکنی لباسن

آهنگ که گوش میدی میری جلو اینه میرقصی میخندی یا بازی میکنی با خودت دالی میکنی

چند وقت بود مسواکتو بر میداشتی از تو جاش در میاوردی میکردی تو دهنت منم دیدیم دوست داری رفتیم خمیر دندون گرفتیم با اینکه چد تا کوچولو بیتر نداری ولی گفتیم بزار عادت بشه برات

دیگه میریم سراغ عکسسسسسسسسسسسا

چند تا عکس جا مودنده هم داریم میزام

که یه سریشو از آنا جون زمت کشیدن و از روز تولد بود بهم دادن

      

اینجا تازه رسیده بودیم

ماشالا به منم مهلت ندادی ابمیوه بخورمنیشخند

موقع دادن کادوها

من داشتم وا میرفتمممممم از بدو بدو کردنخجالت

اینجام داشت دعوا میشد سر عروسک

اقا اران تو تخت خودشووووووووو تو خواب ناززززز

بازی دوست داشتنیتتتتتتتتت بری رو صندلی بگی دیییی دیییییی

در حال خرابکاری اوونم چیییییییی باتری کنترلللل

بعد منو دیدی خودتو لوس میکنی میگی دیییییییییییییییخنده

مدل تلویزیون دیدن جدید

الهی فدات شم عاشققق میوه یی اونم هلوووووووووووووووووووخوشمزه

اینم اولین مسواک و خمیر دندونت عزیزممممممممممم

تازه زیرشم چراغ دارهخنده

اینم از اقا خوشگل ما ولی هر کاری کردممممممم نیومدی دستشویی

نشستی پیش سامان مسواک زدیزبان

اولش نمیدونستی دقیقققققققققق

بعد خوشت اومددددمژه

دیگه زوری دستمو میکردی تو حلقتتتتتتنیشخند

عاشقتونممممممممممممم وووروووجکای خوشگلمممممممممممممممممممممممبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (61)

persian mom
17 شهریور 92 1:39
خیلی خوبه عادت کرد تنها بخوابه
افرین پسملی شیکمت بزرگ شد؟ از بارداری اول بزرگتر شد؟ خب سواله برام دیگه


اره خیلی خوبه
بزرگ شده ولی نه خیلی گنده و مندهههههههههه
قربونت راحتتتتتتت باش منم مثل خودتم
مامان بابای الیسا
17 شهریور 92 2:05
آفرین به آران جونی خودم که دیگه تو تختش میخوابه سلام به دوست گل خودم خیلی خوشحال شدم که آران و کمتر بغل میکنی واقعا سخته مرجان جون نترس و استرس نداشته باش هیچ اتفاقی نمییفته گلم به خدا توکل کن و به سلامتی ان شااله باران جونم به موقع و به سلامت دنیا میاد دوستم


سلام الهام خوبمممممممممممم
مرسی عزیز دلمممم
ایشالااااا
سلامت باشی قربونت برمممم
مامان امیـــــرعلی (پســـرکــــــ شیطـــون)
17 شهریور 92 2:28
سلام مرجان جووووون شرمنده دیر اومدم پیشتون ...

تولدتـــــ مبارکــــ خانمی ...
ایشالا تولد سال آینده با دو تا وروجکـــ جشن میگیری ...

آران عزیزم قربونت برم که اینقده آقایی
دوستت دارم زیااااااااااااااااااااااااااااااااد
مامانی ....
ببوس عزیز دل خاله رو ...



سلام عزیزمم قربونت ممنون که اومدی
فدای محبتتتتت عزیزممم
ماهمممممممممم دوستون داریم
ماری
17 شهریور 92 3:02
اخی عزیزم واقعا خسته نباشی ..میفهمم چی میگی منم یه دونه از همین وروجکا تو خونه دارم که گاهی رسما از شیطنتاش خسته میشم ...گاهی دوس دارم فقط واسه چند مین همه جا رو ساکت و اروم ببینم و البته تمیز ...هیییی
اشکال نداره این گوگولی ها هم بزرگ میشند و عاقل و فقط شیرینی خاطره ها واسمون میمونه و بس
ببوس این اقای دیییییی رو


قربونت برم ماری جونممممممم
اره دقیقاااااااااا
ایشالاا به امید روزای خوبب
مامان یگانه و ریحانه
17 شهریور 92 3:20
آران خوشگل خاله چطوره،قربون مسواک زدنش عزیزم
خودت و نی نی چطورین خوبین؟


مرسی عزیزمممم
رضوان مامان رادین
17 شهریور 92 3:32
چقدر خوب که تصمیم گرفتید ارانی را مهد نفرستید...منم زیاد با مهد موافق نیستم...ای جونم با اون مسواک زدنت


اره خوب شدد
مرسی عزیزم
زهرا
17 شهریور 92 9:56
سلام مرسی که اومدی بهم سر زدی آران جونو از طرف من ببوس


سلام عزیزم خواهش میکنم
مامان احسان
17 شهریور 92 11:02
ای جونم قربون هر دوتاشون .خوب پسرم خودش هم مثل هلو ست .قربون اون خندیدنت ناناسه خاله .مرجان عزیزم مراقب خودت باش دوستت دارم و میبوسمتون


خدانکنه عزیز دلمممممم
فدای تووو
شیما مامان درینا
17 شهریور 92 11:36
اول از همه تولدت با تاخیر مبارک مرجان جون ایشالا 120 ساله بشی و همیشه کنار دو تا وروجکت شاد و سر زنده دوم این که روز باران گلی مبارک باشه ایشالا سال دیگه این موقع داداشش واسش یه کادوی خوشگل بخرهامیدوارم زایمان راحتی داشته باشی و هر چی الان اوضاع سختی داری بعدا راحت باشه بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی خیلی خوشحال شدم که از نزدیک دیدمت عزیزم مثل عکسات مهربون و خانوم


مرسی شیمای جون مهربونمممم
قربونتتتتتتتت ایشالااااا
ممنون از محبتتتتت
همچنین عزیز دلمممم لطف داریییییییییی
پرهام ومامانش
17 شهریور 92 12:00
حسابی خسته نباشی مامانی
!!
من همش میام وبت خودمو میزارم جای شما! ومیبینم از پسش برنمیومدم
حسابی مواظب خودت باش ان شالله سلامت دنیا بیاد
درمورد جیغاش پرهام 100 برابر بدتر بود از نوع بنفش ویاشایدم ماورای بنفشولی نمیدونم همچین چند کلمه یاد گرفته بگه اصلاقطع شده فقط گاهی اوقات که چیزیمیخاد نمیتونه منظورشو برسونه یه تک جیغ میندازه مخصوصا از وقتی کارتای که عکس حیون داره برای یادگیری داره کلا قطع شده
درضمن کلی خوشحال برای مهد نرفتن اران
موفق باشی



قربونت برم عزیزممممم
چمیدونم امان از جیغشون
چهخوب
ایشالا ارانم به حرف بیوفته زودتر
قربونت مهربونننن
مامان بنيتا
17 شهریور 92 12:27
مرجان جون مواظب خودت باش سعي كن بيشتر استراحت كني ايشالا باران جونم صحيح و سالم وبه موقع مياد بغلت نگران نباش عزيزم
مسواك جديد مبارك آران نازم


مرسی سحر جونمممم
گـُ لـ ی
17 شهریور 92 12:43
سلام مرجان جون اسمت رو واسه ختم نوشتم ..
ممنون که هستی ..


قربونت عزیزم
زهرا مامان ارتا
17 شهریور 92 14:37
مرجان جون منم بااینکه هفته ی 31هستم همین احساسارو دارم بهمین خاطر خیلی درکت میکنم خدا رو شکر که اران جونم ارومتر شده انشالله هر روزت بهتراز دیروزت باشه راستی در مورد پرستار هم بهترین تصمیمو گرفتی اران باران جونو از طرف من ببوس


قربونت ممنوننننن
ایشالا زایمان شما هم راحت باشه عزیزممممم
مامان سونیا
17 شهریور 92 14:37
چه خوب یعنی دیگه تنها میخوابه گل پسر

وای ماشالله چه مسواکی هم میزنه

راستی مرجان جون در مورد باران عزیزم زمان بارداری دختر با پسر فرق میکنه اکثر خانمها اینطورین دختر همیشه پائین و انگار زیر دله نگران نباش و به خودت استرس راه نده که از همه چی بد تر هست سعی کن ارامش داشته باشی همه چی به خوبی و خوشی تموم میشه و باران عزیز میاد بغلت


اره خیلی خوب شددد
قربونتتت
اره میدونم ولی سر ارانم این جوری بودم سر این بد ترهههههههه
قربونت برم ممنوننن
مامی سویل
17 شهریور 92 14:38
سلام عزیزم خیلی خوب کاری کردین اران ومهد نذاشتین منم زید موافق نیستم با مهد
مرجان جون تولدتون هم با تاخیر مبارک عزیزم بیشتر مراقب خودت باش ایشالله به سلامتی باران جونم بیاد بغلت عزیزم


اره منم موافق نبودم خیلییییییی
مرسی عزیز دلمممممم
فدای توووووووو
مامان ترنم
17 شهریور 92 14:43
مرجان جونی باران فینگیلی کی به دنیا می یاد


ایشالا اذر عزیزم
مهسا مامان نفس
17 شهریور 92 15:07
الهی من فدای ارانی بشم.بچه تو این سن خوردنی میشه .وای مرجان به خدا اگه تهران بودم خودم می اومدم کمکت خیلی برات ناراحتم عزیزم.کار خوبی کردی از الان عادتش بشه مسواک زدن خیییلی خوبه.مهدکودک خوبه اما به مریضی و دردسر بعدش نمیارزه.


خدانکنه مهسا جونمممممممممم
قربونت برمم مهربوننن
خیلیییییییییییییییی ممنون از محبتتتتتتتت عزیز دلمممم
اره والا دقیقققاااا
مامان متین و مهبد
17 شهریور 92 15:50
ان شالله این روزا هام به خوبی میگذره .
خدا نکنه، زایمانت حتما خوب به پایان میرسه.
خدا به خودت و همسرت سلامتی بده.
وای وای چه آران شیطون بلایی شدی خاله.
ماشالله اران جونم مرد شده دیگه باید مسواک بزنه.



مرسی مینا جون ایشالاااااااا
ممنون از محبتتت سلامت باشییی
فدای توو
مرضیه مامان امیرحسین
17 شهریور 92 15:57
آخی نی نی جدید خدا حفظش کنه بوس برا هر دوتاشون و خودت


قربونت برممممم عزیزممممم
زهره مامان آریان
17 شهریور 92 15:59
خیلی کار خوبی کردی از مهد گذاشتنش صرفنظر کردی.
برا من خیلی تجربه تلخ و عواقب بدی تو روحیه آریان بجا گذاشت فقط 5 روز مهد رفتنش. بهتر که نشد هیچ باور کن تا دوماه کشید به حالت اولیه ش برگرده.
انشالله بارانی هم به موقع خودش دنیا میاد و مامانیش رو از نگرانی درمیاره.
مران جونم تو خودت هلوووووووییییی عشق خاله.


اره بخدا راست میگییییییییی
اخیی عزیزمم چه بدد
قربونت برم ممنوننن
فدای تووو مهربونم*
:)zahra o0o0o0 ali o0o0o0 joon:)
17 شهریور 92 16:06
واااااااااااااااای مرجان عزیزم
چقد خوشحال شدم کامنتتو دیدم
عزیزم ممنون که خنوز تو یادتم
عزیزم ببخشید به وبلاگ تو گل پسر و گل دختر تو راحیت سر نمیزنم شرمنده بخدا خیلی سرم شلوغه
شررررررررمنده عزیزم
ماشالا آران جووووون چه آقایی شده ایشلا این چند ماه آخر بارداریتم به خوبی و خوشی تموم میشه و دختر عزیزت زمینی میشه و شما راحت میشی فدات شم

دوست داررررررررررررررررررررررم ی عالمه
ببوس آران عزیز رو
بوووووووووووووووووس


سلام زهرا جونممم قربونت دلم برات تنگ شده بوددد
فدای تو این چه حرفیه خوش باشی عزیزممم
ممنونننننننننن
قربونتت برمم
مریـــم ( مــامـــان آریـــن )
17 شهریور 92 17:23
مرجان جوووون امیدوارم این روزها زودتر بگذره و باران جوووون صحیح و سالم بیاد بغلت
قربونت بشم آران جون که دیگه خودت میخوابی تو اتاقت عزیزمممم
آفرین که انقدر خوب مسواک میزنی جیگرممم

آرینم خیلی خوب مسواک میزد اما از وقتی که براش خمیردندان گرفتم بدش میاد دیگه نمیزنه

100000000000


مرسی عزیز دلمممممممم ممنوننننن
ایشالااا.. سلامت باشی عزیزممم
اخییییی عزیزممم چراااا خوش مزست که؟
مرسی فدات شمممممممم
مامی امیرین
17 شهریور 92 17:30
آفرین به این آران مستقل..
عزیزم بیشترمراقب خودت باش و استرس و از خودت دور کن..
والا شما میگی تا 2 سالگی..این امیرعلی من که نزدیک 3 سالش ..روز به روز بهونه گیر تر از دیروز میشه..داداششم بهش میگه اگه دخترمیشدی که دیگه واویلا یه دختر لوس و غر غرو میشدی
خدا حفظشون کنه.


مرسی عزیزم
چشمم حتمااااااااا
اخیییییییی عزیزممم قربونش برمم
الهام مامان یسنا
17 شهریور 92 19:21
قربون گل پسری با هلو خوردنش. خودش مثل هلو میمونه تپلی جونم.
چه بامزه مسواک میزنه. من هر شب برای یسنا میزنم اونم خوشش میاد فکر کنم چون لثه هاشون میخاره بیشتر خوششون میاد.
مرجان جون یسنا هم اصلا حرف نمیزنه من دیگه دارم نگران میشم. همه چیز رو با اشاره میگه. فقط ببببببه و ممممممه میگه همین.
عزیزم مواظب خودت باش استرس زایمان هم نداشته باش بابا تو دیگه با تجربه محسوب میشی.


خدانکنه عزیز دلمممممممم
اره فکر کنم واسه همینههه خوششون میاد
اخی عزیزمممممممم قربونش برم تپل نازمم
فدای تو ممنونننننننننننن*
majede
17 شهریور 92 20:41
الهی قربونش برم گلپسر خوشگلمممممم....
عکساتون خیلی خوشگلن مرجان جونم...
مثل همیشه...


خدانکنه ماجده جونمممممممم
قربونت عزیزممممم
محيار(جوجي)
17 شهریور 92 20:58
سلام خاله مرجان خوبين
اران وباران جون خوبه
جيگر چه بامزه مسواك ميزنه
ازطرف من ببوسش
خاله پيش منم بيا منتظرما


سلاممم عزیزمم
ممنون چشمم
حتماااا
♥ نیم وجبی ♥
17 شهریور 92 22:18
ایشالا دردات کم تر بشه مرجان جون
خیلی خوشحالم آرانی دیگه اذیت نمیکنه البته پسمل خوبی بودااا ولی معلومه خیلیی بهتربود
قربون مسواک زدن عزییییییییزم


مرسی نیکو جونمممممم
فدای تو عزیزمممم
مرسییییییی:
مامان ماهان و ملیکا
17 شهریور 92 23:34
سلام مرجان جون .درکت میکنم که چه روزهای سختی رو میگذرونی ایشالا که این روزها هم به سلامتی بگذره و باران کوچولو به دنیا بیاد یه نفس راحت بکشی و خودتو آماده کنی واسه شیطنت دوتا وروجک . آران جونمو ببوس که خیلی آقا شده


سلام عزیزممم ممنونننن
ایشالااااا
قربونت برم ممنونننن
مامی یلدا و سروش
17 شهریور 92 23:46
مرجان جون کامنت هست درگیر یلدام در اولین فرصت تایید میکنم


خوب خدارو شکرررررررر
مامی یلدا و سروش
17 شهریور 92 23:47
الهی قربون گل پسری بشم منکه این همه ناز داره برا خودش.مسواک جدیدت مبارک عزیزم


خدانکنه عزیزممممممممم
مامی یلدا و سروش
17 شهریور 92 23:48
مرجان جون خیلی مواظب خودت باش انشاالله این روزها هم به خیر و خوشی میگذره


مرسی قربونت برم ممنوون
زهرا
18 شهریور 92 0:59
سلام مرجان جونی دیگه خودمونی شدم قربون این پسر جیگر طلا برم که انقدر نازه با اون خنده های خوردنیش در مورد جیغ و گریه هاش منم از هر کی بچه این سنی داره پرسیدم همشون این مشکل رو دارن و طبیعیه فقط نباید بذاری براش عادت بشه و با جیغ و گریه به خواستش برسه هر وقت این اتفاق افتاد راجع به یک موضوع دیگه صحبت کن و خودتو به نشنیدن بزن البته نه اینکه کم محلی کنی
منو نیگا هنوز نی نی ندارم ولی انگار 10 تا بچه بزرگ کردم
برایت خیلی دعا میکنم و امیدوارم سر وقت و سالم و سلامت فارغ بشی
بوسسسسسسسسسس محکم برای مرجان و آران وباران


سلام عزیز دلمممممممممم
خدانکنه فدات شمممم
اره میدونم خیلی هم بده ولی چه میشه کرد
ایشالا به زودیییییی نی نی گولو دارم میشیییی
فدای تو عزیز دلممم
مینا ( دلنوشته هایی برای دلبندم )
18 شهریور 92 9:27
سلام مرجان جووووووووووووون انشالا این دردا زودی تمام میشه و باران عزیز صحیح و سالم و به موقع می یاد پیشه مامانیش
آران جون قربونه مسواک زدنت آفرین آران جون که واسه خودت مردی شدیو تنها می خوابی گلم


سلام عزیزمممممممممم
مرسی فدات شم ایشالاااااااااااا
ممنون مهربونمم
سهیلا مامان آیسا
18 شهریور 92 11:33
خیلی خوشحالم که یه تصمیم درست گرفتی مرجان جون اصلا نگران نباش همه این روزا به خوبی سپری میشه و باران جون زودی میاد پیشت بدون هیچ دردسری.قربونت برم آرانی آخه چرا اینقدر تو نازییییی


مرسی عزیز دلمم ممنونننننننننن
ایشالااااا
خدانکنه عزیزم
پگاه مامان آرتین
18 شهریور 92 12:26
سلام گلم.مرجان جون خوبی.آران علم ببوس دلم واسه خودش وجیغاش یک ذره شده.دختری خوبه
عاشق میوه خوردنتم عزیزم نوش جانت


سلام عزیزم قربونتت
وایی بابا با معرفت
فدای تو عزیزممممممممممم
مهسا مامان آیهان
18 شهریور 92 12:42
مبارکهههههههه خداروشکر که قربونش برم پسر خوبی شده
مرجان جون اصلا استرس نداشته باش اصلا واست خوب نیست


مرسی عزیزمم
چشممم
مامان آروین
18 شهریور 92 13:31
سلام به مامان مرجان ناز و مهربون و گل پسر خوشگل و فهمیدش و باران عسلی گوگولیم
ایشالله که همیشه و همیشه در سلامت باشید
قربون پسر گلم که اینقده ناز داره و فهمیدست و حال مامان جون مهربونشو درک می کنه چون قراره مامان جونی بهترین خواهر دنیا که هم همبازیشه و هم دوستشه رو براش هدیه بیاره
مرجان جون می دونم که خیلی شرایطت سخته ولی هزار آفرین به همتت . حس مادریه که بهت اینجور انرژی میده . خدا رو شکر ایشالله همچی به خوبی و خوشی سپری میشه . بیشتر استراحت کن و مواظب خودت باش . یه عالمه بوووووووووووووووووووس


سلام عزیز دلمممممممم
قربونت برمم ممنون از محبت و مهربونیتتتتتت عزیزممم
فدای تووووووووووووووو
اورین خوشگلمو ببوسسسسسس
مامان آروین
18 شهریور 92 13:36
فرشته کوچولوی نازم باران جون عزیزم می دونی خاله جونی امروز روز توست ،ایشالله به سلامت میای پیشمون و ما تورو بوسه باونت کنیم
میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت میشه با تو پر کشید تــــوی راه سرنوشت
میشـــه با عطـر تنت تا خــــود خـدا رسیدمیشــه چشــم نازتو رو تن گلهــــا کـشید
روز دختر مبارک



مرسی عزیز دلممممممممم
ممنون از محبتتت مهربونممممممممم
مامان اهورا
18 شهریور 92 14:35
توپولوي خاله قوربونت برم با اين اداهات كه روز به روز شيرينتر و خواستني تر ميشي مسواك نوووووو مباركه عزيزم . ماماني ديگه سعي كني بغلش نكني عزيزم مواظب خودتون باش و بجاي من يه مااااااااچ آبدار ازش بگير


مرسی عزیزممم خدانکنهههههه اره دیگه بغل نمیکنمم
قربونتتتتتت
ثریا
18 شهریور 92 14:47
سلام مرجان عزیزم این چند ماه هم خیلی مواظب خودت باش - خیلی خوبه که اتاق آران و جدا کردی - و اینکه کار خوبی کردی فعلا مهد نزاشتی - فدای این پسر ناز و اون دختر شیطون که حسابی بازی میکنه تو شیکم مامانش


سلام عزیزمم چشم حتماا
قربونت برم ممنوننن
mamane m@ni
18 شهریور 92 15:02
سلام عزیزم تولدت مبارک باشه خانمی
اینکه تو سن پایین تر مامان بشی که خیلی بهتره,ایشالا مامان نمونه ایی باشی برای آران جون باران جون
و اون دردهایی که گفتی دور شه ازت مرجان جون و بارانی هم سر موقع دنیا بیاد


سلام عزیزم ممنون از
ایشالا
مامان نیروانا
18 شهریور 92 15:08
عزیزم تنها خوابیدن آران و بهت تبریک می گم.در ضمن پسر نازت خوردنی شده.


مرسی عزیزممم
مريم مامان نيكان
18 شهریور 92 15:35
سلام از اينكه كمر دردتون اذيتتون ميكنه خيلي براتون ناراحت شدم با اميد خدا صحيح و سلامت زايمان ميكنيد و راحت ميشيد راستي تاريخ زايمانتون كيه؟
چه خوبه كه آران جان مستقل شده و تو اتاق جدا ميخوابه جدا خواباندن نيكان براي من ي رويا شده آخه خيلي ترسوه.
فداي آران خوشگلم برم كه لپهاش هم ميره تووووووو


سلام عزیزمم ممنون مهربونم
ایشالا اذر
اره خیلی خوبهه
اخی عزیزممم اخه دیگه الانم عقلش میرسه
فدای تووو
مامان بنیتا
18 شهریور 92 19:47
مرجان جونم ایشالا این هفته های باقی مونده رو به سلامتی پشت سر بذاری و باران خانوم هم سر وقت خودش به دنیا بیاد عزیز دلمفقط خیلی مواظب خودت باش دوستم و بیشتر استراحت کن
قربونه گل پسر خوردنی با این کارای بامزه اش


قربونت برم عزیزم مرسییییییییییی
زری مامان مهدیار
18 شهریور 92 22:50
واااای مرجان جون من هر بار که کار سنگین می کنم یا مجبور به خم و راست شدن می شم یادت می افتم
شکر خدا که زحمت بغل کردن آران کمتر شده
گن بارداری نمی بندی؟ درد رو خیلی کمتر می کنه
عزیز دلم ایشالا که نی نیت به موقع به دنیا میاد و مثل آران جونم ماهه، نگران نباش
شکر خدا که بابا سامان هم حسابی کمک می کنن
برای بعد از به دنیا اومدن باران جون هم خدا بزرگه


میبینی چقدرم سختههههههه
اره بخدا خیلی بهتر شده
مرسی قربونت برم همچنین
ایشالا عزیزمممممممممم
زری مامان مهدیار
18 شهریور 92 22:53
چه عالی که جای خوابش رو جدا کردی، منم دقیقاً به همین شیوه جای خواب مهدیار رو جدا کردم ولی هنوز هم صبح ها از خواب بلند می شه و میاد پیشم
نصف شبها هم یه دو سه باری بیدار می شه و صدام می کنه
مهم اینه که براش حل بشه در طول شب جای خواب جدا باید باشه
پسرمون گله هم از شیر گرفتنش آقایی به خرج داد و هم جای خوابش


اره خیلی خوب شددد
جدیی الانم بیدار میشه
اره طفلکیییییییییی
ღبارانღ
18 شهریور 92 23:04
سلام مرجانم ...
خوبی عزیزم؟نگو من تنبلم و دیر میام... می گم چرا کل پستت راخوندم...این بار دلم میخواست فقط بخونم...
دلم میسوخت برای سختی هات..ولی غش رفتم برای آرانم...خدا را شکر که دیگه تنها می خوابه..خوشحال شدم...


سلام عزیزمممممم
قربونت نگوووووووووووو با معرفتتتت
مرسی عزیزمممم
ღبارانღ
18 شهریور 92 23:05
جیغ بنفش هاش را من هم شنیدم...یادته اول تعجب کردم بعد هم غش کردم از خنده... ای جونمی...


اره دیدی کههههههههههههههههههههه
ღبارانღ
18 شهریور 92 23:12
مثل همیشه عاشق عکس تل دیدنشم...ببوسش..مواظب خودت باش.


قربونننننننننننننت
مامان رهام
18 شهریور 92 23:59
سلام مرجان عزیزم خوبی ...تولدت مبارک مامان کوچولو..چقد خوبه که با این سن کمت دوتا فسقلی داری فرشته هاتو خدا واست ببخشه.....خوش به حالت منو رهام بیست و هفت سال تفاوت سنی داریم


سلام عزیزمممممممم
قربونت برم مهربوننن
اخیییییی عزیزممم زیادم نیست کههههههههه
مامان رهام
18 شهریور 92 23:59
آفرین به آران فسقلی که تهنایی میخوابه


صوفیا مامان سامیار
19 شهریور 92 4:41
مرجان جونی واقعا خسته نباشیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی عزیزم شرمنده تولدتم با تاخیر مبارک


مرسی عزیز دلممممممممممم*
مامان ارادخان
19 شهریور 92 8:56
مرجان جون دلواپس نباش خدا کمک میکنه ولی سعی کن زیاد استراحت کنی و به نظر من جدا کردن اتاق آران جون توی این سن هم زوده و هم چون بارداری باعث خسته شدن بیشترت میشه چون بیدار زیاد میشه و وقتی شما نیستی دیگه خواب نمیره الان اراد هم همینطور در طول روز اکه من کنارش بخوابم ساعت خوابش بیشتر میشه ولی نکته دیگه ی که هست اینه بعد از تولد باران جون ممکنه جداش کنی به روحیه اش لطمه بخوره
ماشاله خودت همه چیز را مدیریت میکنی امیدوارم هیچ مشکلی سر راه بچه داریت نباشه و بتونی خوب ازش عبور کنی همینطور که تا حالا انجام دادی
آران جون حسابی قا شده خدا حفظش کنه خوب براتون حرف میزنه بیشتر از این هم دیگه شما خوش بحالت میشه باید صبر کنی تا بهت بگه مامان جون
مسواک زدنت مبارک آراد هم همیشه میزنه و میگه ایساک ولی بدون خمیر و به مدل خودش
بوس محکم برای آران توپولی


اره عزیزم سعی میکنم استراحت کنمم
سختهه ولی اگه بعد از به دنیا اومدن باران جداش کنم اذیت میشیم جفتموننن
ممنون عزیزممم

مامان برديا
19 شهریور 92 10:20
دير رسيدم براي تبريك تولدت مرجان عزيزم اما برات آرزوي داشتن سالهاي طولاني و شاد زيادي رو دارم در كنار خانواده گلت. تولدت مبارك. روي ماه نازنين آران جونو حسابي ببوس


قربونت برم عزیزم ممنوننننننننننننن
الناز مامان آوا
19 شهریور 92 12:47
قربونت برم كه روز به روز داري شيرينتر ميشي.آفرين به آران عزيز كه تو تختش ميخوابه
چه بامزه مسواك ميزنه
كلا پسرا دير به حرف ميان ما چ بگيم كه دخترمون حرف نميزنه

ماماني خيلي مواظب خودت باش ديگه كم مونده انشالله به موقع و به سلامتي باران عزيزو كوچولو رو بغل كني


خدانکنه عزیزمممممممم
مرسییییی
قربونتتتت عزیزم ایشالاا
ممنون سلامت باشی
شهناز
19 شهریور 92 14:05
عزيزم ايشالا دردات بهتر ميشن و كمتر اذيت ميشي
آران جون هم به حرف زدن ميفته نگران نباش
متاسفانه اين مشكل رو ما با آيلين هم داريم!
هم سن و سالاش تاب تاب عباسي ميخونن اونوقت خانوم هنوز بعضي وقتا به من ميگه بابا!!!!
خيلي مواظب خودت باش خانومي.


مرسی شهناز جون ممنونننننننن
اخییییی عزیزمممم اره ارانم قبلا به من میگفت بابا الان که هیچیییییییی
ممنون عزیزم
مامان حسنا
19 شهریور 92 16:24
وای چقدر نوشته بودی چشام درد گرفت این اولین باریه که کامل پستتو میخونم چون حسناخوابه
قبلا یه خط درمیون میخودنم تا بفهمم جریان چیه


عزیزم خیلی ناراحتم که درد داری و با وجود بچه کوچیک میدونم خیلی سخته ایشالا که خدا توانشو بهت میده گلم....
جدا خوابوندن بچه هم مکافاتی داره مرجان تو که خیلی داری بیخوابی میکشی تازه بارانم که بیاد دوباره شروع میشه...
خدابهت کمک میکنه خانومی غصه نخور.
ایشالا باران جونم به وقتش صحیح و سالم دنیا میاد استرس نداشته باش
تلویزیون نگاه مردن اران منو کشته مدل دا نگاه میکنه



ببخشید دیگهههههههه
مرسی عزیزم ممنوننننن
ایشالا که اروم باشه
نیر
19 شهریور 92 17:36
تولدت مبارک عزیزم
ماشالله با این که سنگینتر شدی هی به روزی نمیرسم بیام تند تند بخونمتون انشالله سالم و سلامت باشین هر 3 تاتون
اران گلی قیافت روز به روز تغییر میکنه این یعنی داری به سرعت بزرگ میشی دست مامان جونت درد نکنه


قربونت برممم عزیزممم ممنوننننن
فدای توووووووووو
زهرا
20 شهریور 92 0:57
سلام اومدم برا عرض ادب.
خووووووشحالت کنم گلم


قربونت برم مهربوننن
سمیرا مامان پرنیان
20 شهریور 92 14:33
عزیزمممممممم خودت هلویی


zohre maman kiyan
21 شهریور 92 9:45
میدونم خیلی سخته دوستم اما خیلی خوبه که نذاشتیش مهد
دیگه کم مونده باران کوچولو بیاد و کمک مامان مهربونش کنه


اره دیگه منصرف شدم
فدای تو عزیزم