♥آران عزیزم ♥آران عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره
باران عزیزمباران عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

★آران و باران کوچولووووووووووووو★

73 روزگی پسر عسلم با کلی خبر

1391/4/5 15:36
897 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم خوبی عروسک مامانننننننن الهی فدات بشم که من و بابایی عاشقتیممممممممممم

عزیزم کلی خبر دارم برات اول از اینکه رفتیم واکسن 2 ماهگیتو زدیم که واییییییییییییییی الهی بمیرم برات که انقدر اذیت شدی تو که وقتی گریه میکردی اشکت نمیومد وقتی واکسن زدی انقدر جیغ و داد کردی گوله گوله اشکات میومد پایین او لبای خوشگلتو غنچه میکردی هی بغض میکردی الهیییییییییییییییییییییییییییی فدات بشم

عسلمممممممممم ولی خیلی اذیت شدی فقط خداروشکر تب نکردی اصلا ولی تو روز یه بار جیغ جیغ کردی و شب که شد از ساعت 12 .1 شب تا صبح جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغ میزدیو گریه میکردیی من و بابایی و مامانی (مامان خودم) بالاسرت گریه میکردیم چون خیلی مظلومی عزیزم اگه درد نداشته باشه خیلی ارومی بمیرم براتتتتتتتتتت خلاصه شب و سپری کردیم و دردات توام تموم شد

خبر دوم اینکه برای اولین بار وقتی بردیمت حموم گذاشتیمت تو وان  و بازی کردیم باهات وای خداااااااااااااااااااااااااااااچقدر این پسر من ناز و دوست داشتنیه هزار ماشالاااااااااا

خدایاشکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت که پسر خوشگل و سالمی به ما دادی

انقدر خوردنی شدی که نگو خیلی دوست داشتی کلا عاشق آب و حمومی حتی وقتی که دستاتو میشورم حال میکنی حالا عکساتو میزارم  برات عزیزم

خبر سوم اینکه دیگه کم کم توجهت بیشتر شده وقتی باهات حرف میزنیم نگاه میکنی و وقتی بلند میشیم با چشمای خوشگلت دنبالمومن میکنی تازهههههههههههه وقتی برات شعر میخونیم بازی میکنیم میخندی و ذوق میکنی میخوای غش عش کنی ولی صدات در نمیاد هنوز زوده عزیزم اون وقت توام غش غش بی صدا میکنی :)))

خبر چهارم اینکههههههههههههههه فدات بشم ایشالاااااااااااا چون تو رو دمر میزارم واسه دل دردت و اینکه کلا راحت بخوابی پریروزی از خواب که پاشدی دیدی دمری هیییییییییی زور زدی بلند شی نتونستی اخرشم خودتو بزور رو زمین میکشوندی وای خداااااااااااااااا میخواستم بخورمت همش داری تلاش میکنی بلند شیو راه بری منم دیگه میزارمت روز زمین یا تخت خودتو هی میکشونی  جلو ولی یه کوچولو که میری خسته میشی و نق میزنی منم برت میگردونم که ناراحت نشی عزیزم

و خبر اخر اینکه دیروز دوباره رفتیم دکتر اخه خیلی ترسیده بودم بمیرم برات که دل دردات انقدررررررر زیاد شدن که فقط جیغ میزنی و گریه میکنی و میپیچی به خودت یا زور میزنی شنبه که خونه مامانی بودیم از 10 شب تا 12.30 یه سرهههههه گریه کردی الهی فدات شم گرسنتم بود ولی از درد نمیتونستی شیر بخوری خلاصه از گریه و درد بی حال شدی و خوابیدی و 1 ساعت بعدش بلند شدی شیر خوردی منم خیلی ترسیدم که دلت شدیدتر شده یکی بهم گفت شاید مشکل روده و معده داره حتما ببرش دکتر خلاصه رفتیم دکتر و خدارو شکرررررررررررررررررر گفت اصلا نگران نباش اگه مشکل روده داشت دستشویی نمیکرد  نگران نباش معدشم که همو رفلاکسو کولیکه که واسه پسره شما شدیده که الانم دارو میخورم تازه اوج کولیک 2 ماهگی تا 4 ماهگیه نگران نباشید خوبم وزن گرفته پس جای نگرانی نیست خدا رو شکر

راستیییییییییییی یه چیز دیگه مامان و بابایی و بابا سامانم از مکه اومدن و برات سوغاتیای خوشگل اوردم عزیزم دیدی گفتم کلیییی خبر دارم دیدی چه زیاد بود مامانی فردام داریم میریم خونه خالم اینا همه منتظرن ببیننت همش زود زود دلشون تنگ میشه برات خاله سمیرام که بعد از 1 ماه دیده بودت میخواست قورتت بده خیلی دلش تنگ شده بود

حالا ایشالا امتاحانی بابا سامان تموم شه هم میریم خونه خاله سمیرا هم  بعد مدتها میریم یه مسافرت ایشالاااااااااااااااااااااا خوش بگذرونیم

اینم از خبرا اخیشششششششششش تموم شد چقدر حرف داشتم برات عزیزم حالا عکسای خوشگلتو میزارم قشنگم بوسسسسسسس

اینم از عکسای خوشگل قربونت برم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان کیارش
5 تیر 91 16:15
الهی خاله فدات بشه که درد کشیدی


خدا نکنه عزیزممممممممممم
negin
5 تیر 91 20:42
درود به مرجان جون وآرا جونمممممممممممممم
وایییییییییییییی آران جون خاله قربونت برم که انقدر ناز و خوشگلییییییییی
یه عالمه بوس گنده برات میفرستم عزیز دل خاله

مرجان جونم اسفند یادت نره فدات شم


قربونت برم عزیز دلممممممممممممممممممم
بهارک
13 تیر 91 1:28
ای خدا........ چه ناز شده این گل پسر
خدا حفظش کنه
بوس برای مامان مرجان و آران گل


مرسییییی عزیزم قربونت