ماجراهاي ازمايش و پيدانشدن كفش:)
سلامممممم سلامممممممممممم تربچه مامانننننننننننن قربونت برم عروسك خوشگلمممممممممم بگم برات از امروز عزيزممممم اول از هم صبح پاشديم ديديم بابا از دانشگاه اومده با نون تازه چاييو دم كرده با سفره اماده براي ما كه صبحانه بخوريم منو بگو اينجوري شده بودمممممم بعد از صرف صبحانهههههههه حاضر شديم بريم ازمايشگاه براي ازمايشاي شما كلي ازمايش بود از خون بگير تا هپاتيتو كلسيمو تيروييدو كلي چيزاي ديگه كه دكتر ببينه همه چيز خوب باشه فقط سر ازمايش ادرارت بخاطر يه سري مسائل خنده دار كه بعدن براي خودت ميگم نتونستيم درست ازت بگيريم يه پلاستيك داده بودن بزاريم تو پوشكت ولي نميشد همش خالي ميموند اخرشم سرپاگرفتيمت هي اب سرد بگير رو پاهات اب ول...
نویسنده :
♥مرجان مامان آران و باران♥
2:16