35 هفتگی
سلام عزیز دلم سلام پسر قشنگم خوبی عیدت مبارک باشه عشقم
الان که دارم برات مینویسم هم خوشحالم هم یه جوری استرس دارم که البته اونم از خوشحالیه دیروز دکتر بودم معاینم کرد گفت به صلاحته که سزارین کنی چون طبیعی سختت میشه و آران خوشگله و خودت اذیت میشین
بعدشم گفت جفتت خیلی پاییه هم اینکه خدا روووووووووووو شکر تا 35 هفتگی اومدی خیلی خوبه تاریخ زایمانمم تقریبا مشخص شد گفتم میشه 1 اردیبهشت باشه گفت میترسم اون موقع بزنم بعد چون جفتت پایینه دردت بگیره زود زایمان کنی بین 23 تا 26 دودل بود گفت فروردین برات میزنم که خیالمون راحت باشه یه سونو گرافیم نوشت که انجام بدم بعدشم هفته دیگه برم پیشش دیگه تو 9 ماه باید هر هفته برم تحت نظر باشم که خدای نکردهههههههههههههه اتفاقی نیوفته اخه دکتر خیلی سفارش کرد که حواسم باشه مراقب باشم این اخریا
دیروز از صبح اصلا حالم خوب نبود از وقتی پا شدم صبحانه خوردم حالت تهوع داشتم تا ساعات 3.4 مهمونم داشتیم خدا خیر بده بابا سامان و خاله سمیرا رو همهههههههههه کارارو اونا انجام دادن منم انقدرحالم بد بود حتی ناهارم نخوردم تا وقتی بخوام برم دکتر فقط یه لیوان اب اناناس خوردم با اون قطره ای که دکتر داد
شبش رفتیم مهمونی که بازم شام خیلی کم خوردم بابا سامانم خیلی ناراحته میگه این ماه اخریو خوب بخور میگم نمیتونمممممم
جونم برات بگه که عزیزم دیگه چیزی نمونده ایشالا تا روز دیگه بغلمی نمیدونی یه حالی دارم هم خیلییییییییییی خوشحالم هم یه جورایی استرس دارم عزیزم باورم نمیشه
ولی یه کم میترسم اخه عزیزم خیلی اومدی پایین زیر دلم لگد میزنی میترسم زودتر از 26 فروردین به دنیا بیایی و وزنت کم باشه و اذیت شی ولی ایشالاااااااااااا که هیچی نمیشه و خدای مهربون کمکمون میکنه منم همش دعا میکنم عزیز دلم
این اواخر سعی میکنم زود به زود بیام برات بنویسم
من و بابایی بی صبرانههههههههههههه منتظرتیم
خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت