نفسای من و عکسای نزاشته و ماجراهاشون
سلام عزیزای دلم عشقای من
انقدر شیطونیتاتون زیاده واقعا نمیتونم و وقت نمیکنم اخرشم تنبلیم میاد
باران نگو فلفل بگو بلا بگو سرتق بگو هزار ماشالا به جونت بیاد 1ریزه
قد و وزن داری ولی هزار ماشالا همه رو حریفه همه ازت مترسناااا
ارانو که کشتی طفلک بچمو البته ارانم به جا پوستتو میکنهخداروشکر
خداروشکرحرف زدنت از اران بهتره و اران از تو زیاد یاد گرفته ارانم از
شهریور نسبت به قبل خیلی راه افتاده ولی کلمات رو ببشتر میگی
دست پا شکسته همینم جای شکر داره
کارگاه مادر و کودکم میریم اونم خیلی خوبه برات
دیگه بگم این چند وقتم زیاد این ور اون رفتیم شمالم رفتیم با دوستامون
دوره داشتیم تولد باران شهربازی رفتیم و با اینا رفتیم باغ وحشو و
خلاصه جاهای دیگه
عشقای من خدارو شکر میکنم شمارو دارم روز به روز شیرینتر میشید یه
روزای انقدر باهم بازی میکنید ازخنده غش میکنید یه روزی از دعوا باهم
سیاهو کبودین خلاصه داستانی دارم
بعضی روزام میخوام خودمو دار بزنم از دستون انقدر عصبی میشم
میخوام لهتون کنم ولی به زودی پشیمونم اخرش بگم میمیرم براتون
فرشته های نازم
عزیزای من با اینکه دیر میام ولی تمام سعیمو میکنم باز خاطراتتونو ثبت کنم
از دوستای گل بامعرفتم ممونم میبوسمتون