تولد بابا سامان:))))))))

سلام عزیز دلمممممممممممممممم خوبی قربونت بشم

اول از همه اینکه 6 اسفند تولد باباجون بوددددددددد به سلامتی بابایی ٣٠ رو فوت کردو وارد ٣١ شد

رفتم براش کیک خریدم البته میخواستم براش تولد بگیرم ولی با این شرایطم واقعا نمیتونستم بعدشم اینکه بابایی دیر اومد خسته بود منم فقط میخواستم براش سورپرایز بشه یه کیک کوچولو وکادوخریدمو

دو نفره تولد گرفتیم نه نههههههههه ببخشید شمام بودی کوچولوی من یه تولد سه نفره

اینم عکسه کیک بابا ساماننننننننننننننن دیگه یکم عجله ای شد اخه کلاس بودم بعدشم رفتم خرید خسته شدم

جای همه خالی خیلی خوش مزه بود

دوم از همه رفتم دکتر

گفتم خیلی دلم سفت میشه و همش خودتو جمع میکنی پهلوهامم درد میکنه گفت احتمالا سرما خورده دل و پهلوت در ضمن قونلنجم کردی حتما خودتو بپوشون تازههههههه فکر کنم واسه همون روزی بود که رفتم خرید سرما خورد پهلوهاموقتیم داشتیم صدای قلبتو میشنیدیم همش لگد میزدی شیطون:)

بعد وزنمم 68 بود گفت عالیههههههه فشارمم 10 بود گفت همه چی خوبه برام یه سونو نوشت گفت برو بیرون انجام بده خودش انجام نداد گفت 2 هفته دیگه بیا که ببینمت بعدشم وسط عید یه بار بعدشم که ایشالاااااااااااااااااااا واسه زایمان تو میای بغلمممممممممم اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ جون

قربونت برم هر چی نزدیکتر میشه من یه کم استرس میگیرم ولی خیلی خوشحالم عزیزم دارم بال در میارم عشقم ایشالا صحیح و سالم به دنیا بیای فدات شم

فردام دارم میرم خونه خالم همون دوره هر ماهه فردا اخرین باریه که تنها میرم ایشالا از بعد عید باهم میریم عزیز دلممممممممممم

عزیزدلم فعلا شب بخیرررررررررررررر