♥آران عزیزم ♥آران عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره
باران عزیزمباران عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

★آران و باران کوچولووووووووووووو★

جدا خوابیدن عشق مامان/توضیحات مشاوره/تصمیمات ما/و یه اتفاق بد کوچیک

1392/6/1 21:01
1,060 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دورت بگردم آران خوشگلم ایشالا دردو بلات بیاد به جونم عشق کوچوووووووووولوی من

بعدش سلام مخصوص به باران گوگولی خاله ریزه خودمممممم

جونم برات بگه عسلم ما تو این چند وقت چند تا تصمیم گرفتیم عزیزم البته به گفته دکتر چون تا باران نیومده باید عادت کنی منم گفتم تا الان خیلی سختم نشده و گنده منده نشدم دست بکار شیم تا سختم نشهلبخند

اولیش این بود که جاتو جدا کنیم که گذاشتیم بعد شمال خلاصه دیشب افتادیم به جون اتاقا تا جا له جا کنیم وسایلارو خلاصه با جمع کردن یه سری اسباب بازیا و وسایل تختو اوردیم تو اتاقتو جا باز کردیم برای دراور باران خوشگلم که داره اماده میشه

از دیشب شروع کردیم دیشب چون جات کم بودو بسته 2.3 بار پا شدی گریه کردی منم بلندت کردمو اب دادم بهت روپام خوابوندمت و دوباره گذاشتم سر جات ولی خیلی وول میزدی اخه پیش ما که بودی هی میومدی تو تخت ما جا باز بود تا صبح که بلند شدی هی من و بابا رو نگاه میکردی چون اومدیم پیشت بخوابیم تا عادت کنی هی نگاه میکردی بغض میکردینگران اخرش دلم نیومد تا نگاهت کردم بهم خندیدی دستو باز کردیبغل

واییییییی نمیدونی من چه حالی شدم خودم از خدام بود بیام بغلم بخوابیبغل وقتی گذاشتمت وسطمون مارو نگاه کردی خوابیدی یعنییییییی یه چیز بی سابقهتعجب چون وقتی بیدار میشی باید بزارمت رو پام ولی ایندفعه نه خودت خوابیدی

عشقم با اینکه هنوز یه شبه ولی دلم برات تنگ شده برای وقتی که میومدی روم میپریدی بوسم میکردی میومدی وسط من و بابایی دلم گرفته خیلی گریه دارم برای جداییییییییییییییییییییییییییییییییییمونگریهگریهگریه

و دوم اینکه قرار بود وقتی باران میاد یا پرستار بگیریم یا بزاریمت مهد کودک ولی مشاور گفت الان آران با 2 تا ادم بزرگه 1 دیگه میخواد چیکار بزار مهد ولی فقطططططططط بازی نه اینکه هی اموزش باشه چون اران کوچیکه بچست دلش بازی میخواد نه اموزش بیخود  واسه همین میخوایم بزاریمت مهد کودک ولیییییییییی شدیدا دودلم و استرس دارم آخ

چون هم زودتر از موعد دارم میزارمت هم هنوز خیلی کوچولویییی و بلد نیستی حرف بزنیو به همه چیز میکی بببببببببببببببببببب دددددددد نهایت بگی دالی این زیه یا  بگی ننننه که من میترسمممم اذیت بشی و یه مساله مهم اینکه بچه سر سختو کم خوابی هستی نمیدونم اونجا چیکار میکنی

چند جای خوبم پیدا کردم که میگن ما واردیم میدونیم کارمونه ولی خوبم منننننننننننن استرس

اخرش گفتم بزار واکسن 18 ماهگیتو بزنیم راحت شیم تا اون موقع هم بهتر راه میری  من بخوام بیام دنبالت اذیت نمیشم هم باز یکم عقلت بیشتر میرسه هم و اینکه باز 1.2 ماه دیر رفتنم 1و2 ماهه دیگههههههههافسوس

حالا اگه مهد نشد تا نتونستی بمونی باید بیوفتم دنبال یه ادم مورد اعتماد کار بلد نا چند وقت بیاد خونمون چون من یه مدت نمیتونم تنها باشم چون مامانی باید پیش خاله سمیرا هم بره

راستی نگفتم خاله سمیرا بچش پسره اسمش امیر سام میزاره ایشالااااااااااااا قلبخاله فداش بشهههههههههههبغلماچ

و  چون یه سری دوستام خواستن توضیح بدم دکتر چی گفته این بود

که اصلا بچه رو نزنی یا داد نزنی هی نگی نه نه نه نه من درونشو سرکوب نکنید

بچست سنش ایجاب میکنه جستجو کنه و دست بزنه کنجکاووووووه

کاری کنید از نگاهتون یا حرفتون اخمتون حساب ببره

اگه چیزی جلوی دستشه بهش بگو نه دست نزن یه جوری که بفهمه یا از جلوی دستش بردار که اگه شکوند دیگه دعواش نکنی بگی چرا بده اااااااه چون تقصیره خودتونه که حواستون نبود

برای کار خوبش تشویقش کنی و کار بدشو بهش بفهمونی که بده مثلا چیزی که دوست نداره رو انجام بدین و به گریه و ناراحتیش اهمیت ندین تا بفهمه کارش بد بود

اگه خودتون یه ربع غذا میخورید بخاطر بچه بکنید 1 ساعت ولی اگه نخورد و پا فشاریو لجبازی کرد و نخورد به زور ندید و جمع کنید وقتی 1و2 بار گشنه موندو دید لج بازی فایده نداره میفهمه

گفت بچه ها میفهمن و متوجه میشن شما هستید که میخوایددد به خودتون بقبولونید نمیفهمن و بهشون بگی چیکار کن چیکار نکن اینحوری اونا با گریه و جیغ و داد کارشونو پیش میبرن

و در مورد جیغ و گریه الکی گفت اصلااااااااا اهمیت ندید انقدر جیغ و گریه کنن  یا بزارش تو اتاقش تا خسته بشن اگه اهمیت بدی براش عادت میشه

در مورد خواب و بازی و خستگی  وچیزای دیگه خیلی حرف زد که خودش مفصلهههههههههههخوشمزه

ولی من اکثر کاراشو دارم انجام میدم یعنی خیلی خوب بوده و نتیجشو دیدماز خود راضی

مشاوری نبوده که الکی حرف بزنه و وعده و حرفای الکی و نشدنی بزنهعینک

و اتفاق بد این بود که اران جونم داشت با گاز بازی میکرد در کوچیکه فر و هی باز و بسته میکرد مثل همیشه  منم داشتم کارمامو میکردم یهو صدای جیغششششششش بللند شد گفتم شاید مثل همیشه خورده به در اینم داره االکی داد و فریاد میکنه من برم پیشش  ولی یهو به دلم بد اومدگفتم بزار ببینم دیدم نه خیلییییییی گریه میکنه جیغ میزنه دیدم واییییییییییییییی زیر پاش خون خالیههههههههه یهو پاشو بلند کردم دیدم خدای مننننننننن الهی بمیرم براششششششش بغل پاش پوستش کنده شده تیکه یی و اویزونه انگار قسمت تیزش بریده بود بودپاشو  وای حالم بد شد هول شدم ولی گفتم الان وقت هول شدن نیست بدو بدو دستمال تمیز اوردم پاهاشو بستم بعد بردمش دستشوییی با اب سرد شستم یه حالییییییی بودم بعدشم زنگ زدم سامان بیاد بتادینو باندو گاز استریل خرید اورد چون گوشتش نبوده بخیه نمیخواست ولی بمیرممممممممممممممممممم براش  انقدر گریه کرد و جیغ زد مثل لبو شده بودناراحتگریه

خدا رو شکر به خبر گذشتو انگشتتو نبریدهیپنوتیزم

اینم از این دیگهههههههههههه

     

اینم اقا شیطونه که یه دقه اروم نمیشینه

به زورررررررر پاشو دراوردهنیشخند

بله اران جونم باید ببینه بیرون چه خبرههههههههههههه

بمیرم برای پای خوشگلتتتتتکه تا فرداش نمیتونستی راه بری 4 دست و پا میرفتی بعدشم مثل گربه لنگ میزدی وقتی میخواستی راه بری با این پات رو نوک انگشتات راه میرفتی تا 2 روزنگران

الهی فدات بشممممممممممم قلمبه منماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (87)

هیراد و عمه لیلاش
1 شهریور 92 22:21
بمیرم برای هردوتاتون
روزهای خیلی سختی داری مرجان جون هم شما هم آران کوچولوی گلم ، انشالله زود زود اینروزها به خوشی تموم بشه و مسافر کوچولو از راه برسه و آران جونم با ابجی کوچیکه هم کنار بیاد
اینها هم برای آران جونم


خدا نکنه عزیزمممم
ایشالا عزیزمممممم
ممنون عزیزممم
رضوان مامان رادین
1 شهریور 92 22:52
خیلی ناراحت شدم پای آرانی اوووف شده...ای جونم عزیزم...
پس میخواید آران بذارید مهد ؟ مهد برای بچه ها لازمه...برند با همسناشون بازی کنن...خوب کاری میکنی خانومی


قربونت رضوان جونممممم
نمیدونم والااااا
ایشالا عادت کنه
مامان بابای الیسا
1 شهریور 92 23:16
اول از همه بگم دلم برای آرانن جونی کباب شد خاله فداش بشه مرجان جونم مشاوره واقعا خوبه و خیلی خوشحالم که نتیجشو داری میبینی موفق باشی ای جونم آرانی داره مستقل میشه خیلی بهتره که بعد واکسنش میبریش مهد و امیدوارم همه چی همونطور که دوست داری پیش بره عزیزم. باران جون فسقلی رو نازش کنیدو آرانی وروجک و خوردنی رو ببوسید


قربونت الهام مهربونم ببخشید ناراحتت کردم عزیزممم
اره واقعا خوب بوددددد مرسی عزیزممم
قربونت دیگه ببینیم خدا چی میخواد
فدای تووووو
مامان نیروانا
1 شهریور 92 23:44
مرجان جون چقدر خوبه که مشاوره می ری.واقعا برای بچه های الان لازم.راستی اون عکس آران که پاش و از صندلی آورده بیرون و نگاه میکن خیلی باحال.


اره خیلی خوب بودددد
قربونتتتتتت عزیزمم
یاسی
2 شهریور 92 1:25
سلام دوستم .امروز با وبلاگت اشنا شدم.از اسم کوچولوهات خوشم اومد.اومدم ارشیو مطالبتو بخونم خوردم به رمز.خوشحال میشم رمزتو داشته باشم.می خواستم عکسای تولد اران خانو ببینم.


سلام ممنون عزیزمم ممنون
وبلاگ نداری عزیزم
مامان امیـــــرعلی (پســـرکــــــ شیطـــون)
2 شهریور 92 2:21
عزیزدلم سلااااااااااااام ...
اول از همه فکر کنم دیگه رمزی نباشه یعنی من که الان میرم رمز نمیخوااااااد
اما بهتــــ رمزشو میدم ...

قربونت برم ممنون که نوشتی دکتر چی گفته به درد من خیلی خووووووووووورد
آخه بعضی موقع ها که امیرعلی واقعا کلافه ام میکنه ســـــــرش داد میزنم

ولی دیگههههه این کار و نمیکنم ...

الهی خاله بمیره براااااااااااااش ...
درکت میکنم مرجان جوووون که چه حالی داشتی اون لحظه ...
وقتی انگشتــــ امیرعلی هم ضربه خورد نمیدونستم چیکار کنم فقط با گریه رفتم مغازه بابایی و بردیمش دکتــــــــــــر ...
ایشالا که هیچوقت برای این عشق های کوچولو اتفاق بد نیوفته ...
آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

قربونت برم الهی دوستتون دارم مراقبــــ خودتون باشیـــــــــــــد ...
راستی درمورد جدا خوابوندن آران جون خیلی کار خوبیه من که تقریبا 3 ماهه میخوام جداش کنم نمیشه آخه چون هنوز شیر میخوره سخت هی برم و بیام ایشالا منم بتونم راحت جداش کنم...
ببخشید پر حرفی کردم ...
بووووووووووووووووس بووووووووووس



مرسی از ابنکه گفتیییی
خواهش عزیز دلممممممممممممممم
اره دیگه واقعا میشه بعضی وقتاااا
خدا نکنه فدات شمممم ولی خیلی بدهههه
قربونت برم مهربونمممممممممممم
تا شیر میخوره سختهه راست میگیی
ممنونننننننن
مریم مامان نیکان
2 شهریور 92 8:06
وای عزییییییییزم بمیرم والله دل ما هم کنده شد ایشالله هیچ وقت آران جان بد نبینی عزیزم .تو این پست دلم به حال آران عزیز سوخت فکر کردم واقعا با آمدن یه بچه جدید اونم یه کم زود هنگام ،چقدر کودک اول صدمه میبینهانشالله آران جان بتونه زود خودش رو وفق بده


خدا نکنه مریم مهربونممممممم
اره منم خیلی دلم گرفتتتتتتتتتتتتت
ممنون عزیزمممممممم
راحیل
2 شهریور 92 8:20
سلام آخه عزیزم ایشالله که زود وروجکمون خوب شه و دیگه این اتفاقهای بد نیفته


مرسی عزیزمم ممنون
مامان احسان
2 شهریور 92 8:36
سلام بمیرم برای پات خاله جون .بعدش هم مرجان اینقدر به بچم نگو قلنبه چشم میخوره خوب


سلام عزیزم خدانکنههه
چشممم عزیزمممممممممممم
سهیلا مامان آیسا
2 شهریور 92 8:41
آخههههههه...خیلی گناه داشتی خاله از این به بعد بیشتر مواظب خودت باش عزیزم.دختر منم 17 ماهشه وخیلی دلم می خواد جدا از خودم بخوابونمش ولی اصلا دلم نمیاد وخیلی ناراحتم بابت این موضوع.مرسی از اینکه اطلاعات مشاورتون و گذاشتید خیلی کارساز بود.


اره طفلییییی
اخی به سلامتی
ولی سختهههه
قربونت عزیزمممم
مامان اهورا
2 شهریور 92 9:53
الهي كه من قوربون اون پاي توپولت برم خالهههه .بلا دور باشه ازت عزيز دلم .مرجان جون چه مشاوره خوبي بوده .انشاله كه همه چي به خوبي پيش بره


خدا نکنه عزیزمممممم
اره بخدا عالی بود
مامی امیرین
2 شهریور 92 10:30
خیلی خوب که داری آمادش میکنی...
منم وقتی امیرعلی به دنیا میومد سریع امیرحسین و جدا کردم...
ولی من اصلا مهد نزاشتم آخه امیرحسین بزرگتر از آرانی بود...
ولی به نظرم یکدفعه ای خیلی محبتتون و بهش کم نکنید..چون بعدا به باران جون حسادت میکنه...
راستی موهاش و کی کوتاه کردی؟منم برای موهای امیرعلی دو دلم...
ببوسش.


اره دیگه دست به کار شدیمممممم
چه خوبببب اره بزرگتر خوب بهترهههه
1ماهه کوتاه کردم عزیزمم
اخه گرمهههه
فدای توووووو
عمه ی آتنا
2 شهریور 92 11:21
آی عزیییزم خیلی ناراحت شدنخداروشکر که اتفاق بدتری نیفتاده


مرسی عزیزم واقعل خدارو شکرررررر
ツ ستایش مهربون ❀ستایش خوش زبون ツ
2 شهریور 92 11:28
آخی چه این عکس پاش بامزه شده نیست پاش تپله ماشالله توی باند خیییلی نمکی شده الهی اینجور نبیننمت خاله


قربونت ممنون عزیزم
majede
2 شهریور 92 12:41
سلام بر مامان خوشگل و نی نی های ناز نازیییییییییییییییییییییییییییییی...
خوبین ایشالله؟
به به مشاور چه چیزایی گفته!!!!!چقدم خوب جواب داده...
آفزین مرجان جووووووووونم....ارانم متوجه میشه که بعضی سختگیری ها فقط برای خودشه
الهی بمیرم پاشو نیگااااااااااا
الان بهتره ایشالله؟


سلام ماجده جونمممممممممم فدای تووووووووووووووو قربونت
اره خیلی خوب بوددددد خدایییی
خدا نکنه عزیزمممممم
اره عزیزم بهترهههه
هلیا
2 شهریور 92 13:07
سلام آخیییییییییییییییییییییییی عزیزم چرا مواظب نبودی آخههههههههههههه
الهی پاشو چقدر کوچولوئه تازه با این باند دل آدم کباب میشه
مرجان عزیزم این پست که همش خون به دلم شد هم از پای آران هم از اونجایی که با بغض نگاتون میکرده
مراقب خودتون باشین


سلام هلیا جون مرسی ممنون
اره خیلی بد بودددد
فدای تو ببخشید ناراحت شدی
قربونتتت
شهناز
2 شهریور 92 13:26
منم خيلي دوست دارم آيلين رو جدا بخوابونم اما انقدر همش مسافرتيم از اين ور به اون ور نميشه
با اين حرفهايي كه مشاور زده فكر كنم منم لازم باشه برم پيش يك مشاور خوب.
عزيزم دلم خيلي كباب شد براي آران كوچولو
خوبيش اينه كه بچه ها زود يادشون ميره.


اره دیگه خیلی خوبه
فدات شم عزیزم ممنون
واقعا خداروشکر یادشون میره
mitra
2 شهریور 92 13:33
ارانننننننننن کوچولوووو پاتتت چی شدههه خالههه بمیرممم الهیییی که درد کشیدییی اما بزرگ میشی یادت میرهه وقتی مامان بابا به این ماهی داره غصه هیچیو نخور همیشه مراقبتن جیگرممم


خدا نکنه عزیزممم فدای تووووو
لطف داری عزیزممممممممممممم
زهرا
2 شهریور 92 13:52
سلام مامانی مهربون و صبور الهی بمیرم پای بچه اوف شده حتما اسفند دود کن برای کل خانواده ولی اشکال نداره بزرگ میشه یادش میره بابت صبوری و حوصله ات تو تربیت این فسقلی وروجک تبریک میگم برای باران کوچولو هم همین طور باش
دو تا بچه شیر به شیر سخته ولی عوضش خوبیهای زیادی هم داره میدونم که از پسش برمیای
بوسسسسسسسسسسسسس محکم برای آران عسل و باران جیگر


سلام عزیزمممم خدانکنههههه
قربونت ممنونننن
اره دیگه سخته ولی خدا کمک میکنه
فدای تووووووووو
مهسا مامان آیهان
2 شهریور 92 14:32
ای جانم فدای تو خوشگلم بشم که پات اوف شده نازم
ولی مرجان جون حرفات از مشاوره خیلی خوب بود منم انجامش میدم


مرسی عزیزممممممممم
مامان بنیتا
2 شهریور 92 14:55
آخی عززززیزم پس یک قدم دیگه به مستقل شدن نزدیک شدی عسلمممم...ایشالا زودی با این قضیه هم کنار می یاد عزیزدلم
مرجان جون ممنون که حرفای مشاور رو اینجا گذاشتی خیلیی استفاده کردم
الهییی فدات شم عزیزم نبینمت این جوری...ایشاالا پاهای کوچولوت زودی خوب بشه


اره دیگه عزیزمم کم کممممم باید شروع میکردیم
خواهش میکنم عزیزمممم
قربونت ممنون خدانکنه ایشالااااا
ارغوان
2 شهریور 92 16:53
الهیییی که پاش اونجوری شده...تپلچه میبوسمت *



مرسی عزیزممم
الهام مامان یسنا
2 شهریور 92 17:53
الهی بمیرم واسه پای تپلی جونم که اووف شده. مرجان جون کار خوبی کردی حالا جاش جدا کردی چون با به دنیا اومدن باران خانومی این مسئله هم سخت میشد و هم آران کوچولو رو اذیت میکرد. مهد کودک هم فکر خوبیه منم دلم میخواد یسنا رو چند ساعتی بذارم تا هم از وابستگی ش به من کم بشه هم اجتماعی بشه. بچه هایی که مهد میرن مستقل تر بار میان. امیدوارم موفق باشی دوست خوبم. مواظب خودت، آران تپلی و باران خانومی باش.


خدا نکنه عزیزممممممم
اره گفنم دست به کار شم
خیلی خوبه ولی هنوز کوچولوووو دودلمممممم
فدای تو غزیزمممممم ممنون
مامان بنيتا
2 شهریور 92 19:11
خاله فداي تو بشه كه پات اوف شده عزيزم كلي ناراحت شدم
اي جانم كه ميخواي مستقل بشي ايشالا كه اذيت نشي مهد هم خوبه ولي خيليا ميگن زير 3 سال نه منم دوست دارم بنيتا رو 2تا3 ساعت در روز بذارم


خدا نکنه عزیزممممممم
ایشالااااا
اره میدونم ولی چه کنمممم
2.3 ساعتم خوبه ها
ღبارانღ
2 شهریور 92 19:18
سلام مرجانم...خوبی؟ارانم خوبه؟مبارک طرح جداسازیان شالله با موفقیت.

گند نشدی از دست تو و نوشتنت


سلام عزیزممممممم
قربونت ایشالاااااا

ღبارانღ
2 شهریور 92 19:21
این طوری نگوووووووووو..من گریه ام می گیره...
خب راست میگند کارشونه..خب مامانهی شاغل چکار میکنند.؟نکنه فکر کردی مثل اوشین بچه ها را به پشتشون می بندند و می برند سر کار. نگران نباش..حالا تا 3 ماه دیگه...نشنی هی غصه بخور...



چه کنیم دبگهههههههههه
چشممممممممم
ღبارانღ
2 شهریور 92 19:23
آرانــــــــــــــــــــــــــــــم وای مرجان...پس چرا اون شب نگفتی گلم؟


گفتم نگم ناراحت نشیییییییی
ღبارانღ
2 شهریور 92 19:25
خب باید بدونه چه خبره؟تپل من...

بمیرممممممممممم...خاله قربونت بروم..پات اوخ شده؟عسلــــــــــــــــــــــــــم....
مرجانم مواظب خودت باش...


اره همینو بگوووووو
خدا نکنههههههههههه
چشممممممم
majede
2 شهریور 92 21:58
خدارووووووووووووووووووشکررررررررررر


صبا خاله ی آیسا
2 شهریور 92 22:25
عزیییییییییییییییییییزم
چلا مواظب نبودی پات اووووف شد

بوووووسش کنم زود خوب شه
موفق باشید


مرسی صبای مهربونننننننننننن
آناهیتا مامانیه آرمیتا
2 شهریور 92 22:28
خصوصی عزیزم
مامان سام
3 شهریور 92 0:26
الهیییی واااقعاخیلی سخته حتی تصورم نمیتونم کنم آران هم واقعااا اذیت شدهامازودی یادش میره!
خییلی ممنون مرجان جون بابت حرفای مشاور
چقدرهم عالیه که تو یه جلسه نتیجه گرفتین
مراقب خودت باش دوستم
برا آران نمکیییییییییی


اره خیلی بد بودددد
خواهش عزیزمممم
بله راضی بودممم
قربونت عزیزمممممممم
مامان نفس
3 شهریور 92 0:37
سلام مرجان جون.الهی بمیرم واسه پای اران که اوف شدهعزیزم من سفر بودم و با گوشی بهتون سر میزدم.اما نمیشد نظر بذارم خیلی سخت بود.مرسییییی بهم سر زدی مامانی خوشتیپکلی بوس واسه ارانی و مامان مرجان


سلام عزیز دلمم خدا نکنهههه
به سلامتی همیشه به سفر عزیزم
قربونت مهربونممممم
زری مامان مهدیار
3 شهریور 92 0:53
مرجان جون خسته نباشی ایشالا که تو جدا کردن جای خوابش موفق باشی
اولش خیلی سخته هم برای خودت و هم آران جون ولی بهترین تصمیم رو گرفتی
برای مهدکودک هم ایشالا جای خوب پیدا کنی و با اعتماد کامل آران رو بهش بسپاری
از بابت توضیحاتت در مورد مشاور هم خیلی ممنون
ایشالا که تو انجامش موفق باشی



ممنون زری جونم
اره واقعا سخته
ایشالاااا
خواهش عزیزم
زری مامان مهدیار
3 شهریور 92 0:55
خدا رو شکر که آران جونم خوبه
خدا خیلی رحم کرده
ایشالا که بلا ازش دور باشه


قربونت برم عزیزممم
ایشالاااا
مامانی آرتین
3 شهریور 92 1:10
قربونش برم پاش اوف شدهمرجان عزیز من جای تو بودم از حالا نمیذاشتم مهد.خیلی زوده براش


خدانکنه عزیزمم
نمیدونم خودم دودلم
خاله کمیل و کیان
3 شهریور 92 2:08
خاله بمیره واسه پاهات عزیزممم


خدا نکنه عزیزمممم
خاله کمیل و کیان
3 شهریور 92 2:09
اره دیگه کنجکاوه باید ببینه چه خبره بیرون


واقعاااااااااا
خاله کمیل و کیان
3 شهریور 92 2:10
افرین چه دکتر خوبی حرفاش خوب و اموزنده بود


اره خیلی خوب بود
مامان مهرناز
3 شهریور 92 2:11
عزیزم خیلی ناراحت شدم ان شالله هر چه زودتر پای خوشکلت خوب بشه

واقعا روزای سختی رو میگذرونی مرجان جون
انشالله بااومدن دخمل گلت همهی سختی ها تموم بشه وزندگیتون سراسر شادی وخنده بشه


قربونت ممنون از محبتتت
ایشالاااااا
فدای توووووووووو
ماری
3 شهریور 92 2:17
دوستممم دلت گرفته ؟ اشکال نداره بخدا کار خوبی میکنی که جدا میخوابونیش ...پسره و خیلی توی رشد شخصیتیش تاثیر داره ...سخته میدونم اما با این کار کمک بزرگی به خودش کردی که در اینده نتیجه ش رو میبینی


بشدت حالم گرفته شد وقتی خوندم که پسرمون پاش زخم شده ...خاله فدات بلا دور باشه ازت

مرجان جون نمیشه پرستار بگیری جای مهد ...اینجوری نگرانیت کمتر نمیشه ؟


ممنون از لطفت و نظر خوبت عزیزمممممممم
ایشالا که خوب پیش برههه
ببخشید ناراحتت کردم دوستممممممم
اخه ادم خوب پیدا نکردم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
3 شهریور 92 5:38
لبخندی زد و اسمان ابی شد

شبهای قشنگ شهریور مهتابی شد

پروانه پس از تولود زیبایت

تا اخر عمر غرق بی تابی شد

عزیزم تولودت پیشاپیش مبارک این چند وقته سرم شلوغه شاید نتونم بیام بهت تبریک بگم
دنیا با ما شهریوری ها یه چیز دیگه است نــــــــــــــــــــــــــــه


ممنون عزیزمممممممممممممممممممممممممممممم
زینب
3 شهریور 92 8:02
سلام عزیزم من اولین بار اومدم وبلاگت خیلی خوشم اومد
ایشالا پای آران جون بزودی خوب بشه و دخملت هم صحیح و سالم بیاد تو بغلت
مرجان جون ممنون که حرفای دکترو را گذاشتی بخونیم اخه منم چند ماهه دیگه میرم اقدام برا دومی یدخمل 8 ماهه دارم مثل تو می خوام باهم بزرگ بشن نظرت چیه؟
فکنم الان 6 ماهته شیکمت که معلوم نیس !!!
چند سالته عزیزم؟


سلام عزیزممم ممنوننن قربونتتت
اخی به سلامتیییییییی خیلی خوبه وای خوب سختهههههه
اگه 8 ماهشه شیر خودتو میخوره بزار دیرتر عزیزک
اگه نه خوب چه بهتر بهش تو شیر ظلم نمیشه
وای باز بزار 1 سالش بشه چون برای خودتم سخته
ولی با این همه اذیت من راضیم عزیزممم
ایشالا به سلامتییییی باردار بشی
من 24 سالمه بله 6 ماهه هستم
مامان سویل
3 شهریور 92 8:46
الهی که برات بمیرم دلم برات کباب شد
عزیزم الهی که بعد این همه چی خوب پیش برهواسه باران جونیواسه اران خوشگلواسه مامان مرجان


خدا نکنه فدات شممممممممم
مرسی مهربونممممممممممممممممممممممم
مامان آنی
3 شهریور 92 9:40
مرجان جونم ، آدم وقتی مادر میشه برای شروع هر مرحله از زندگی این کوچولو ها نگرانه اما مهم اینه که داری با مشورت کردن درست تصمیم میگیری ایشاله که دانشگاه بفرستی این آران جونی رو
آران جونی ، مواظب پاهای خوشگلت باش خاله قربونت بره


بله عزیزم دقیقااا
قربونت ممنون مهربونمممممممم
فدای تووووووو
zohre maman kiyan
3 شهریور 92 10:09
آران جون خاله قربونت برم بلا به دور باشه فنجولکم
مرجان جونم خیلی خوبه که جدا میخوابونیش اولش یکم سخته ولی بعد 2-3 هفته پی به نتایجش میبری
واقعا مشاوره لازمه و مفید منم خیلی از مشاوره کارهای مفید یادگرفتم و نتیجش رو دیدم .
خیلی دلم تنگ شده بود آرانم رو ببوس
و مراقب خودت و باران کوچولو باش


قربونت برم عزیزممم
اره واقعا خوبههههه
فدای تو عزیزممممم
بوسسسسسس
گـُ لـ ی
3 شهریور 92 11:28
مشاوره خیلی خوبه مخصوصا که کار بلد باشه ..
الهیییییی عزززیزززم .. خدا رو شکر که بدتر از این اتفاق نیفتاد ..


مرسی عزیزمممم ممنونن
زینب
3 شهریور 92 12:36
قربونت برم عزیزم پس آبان ماه باران جون میاد بغلت
من 21 سالمه


اذر میاد عزیزمم
اخی به سلامتیییییییی
خاله کمیل و کیان
3 شهریور 92 14:07
چند روز نیستم بیام پیش اران جون دلیلشو تو یه پست مینویسم اومدم بگم اران جونم خیلی خیلی دوست دارم


ممنون مهربونمممممممممممم*
زهرا مامان ارتا
3 شهریور 92 18:06
اخی اران جون چطور پات اوفو شد خیلی مراقب پاهای خوشگلت باش مرجان جون ما با افتخار شما رو لینک کردیم تا دوستای خوبی برای هم باشیم


قربونت عزیزم
منم لینک کزدمتون
یاسی
3 شهریور 92 20:00
نه دوستم وبلاگ ندارم.اگه فقط به وبلاگ دارها رمز میدی هیچ اشکالی نداره.من پستای بی رمزو میخونم.انشا... باران خانومم صحیح وسالم وراحت به دنیا بیاد.


مرسی عزیزم
majede
3 شهریور 92 22:08
مرجان جونم میدونی..راستش اگر بزاریش مهد یه سری خوبی داره یه سری بدی...
خوبیش اینه که با هم سناش بازی می کنه و وقتی باران جونم به دنیا بیاد زیاد اذیتش نمیکنه...
البته بازم تصمیم سختیه


اره دقیقاااااااا
نمیدونم واسه همین دودولم دیگهههه
سمانه مامان ستایش
4 شهریور 92 4:22
آخی عزززیزم قربونت برم که پات اوف شده
مرجان جون ممنون که حرفای مشاور رو نوشتی.دخملی ما هم خیلی جیغ میزنه وبیشتر کاراشو با جیغ پیش میبره.البته من زیاد اهمیت نمیدم،ولی خب گاهی وقتا هم کم میاریم دیگهخدایی یه اعصاب فولادی میخوایم واسه سرو کله زدن با این فسقلیا.
امیدوارم آران جون خیلی زود و راحت با جدا خوابیدنش کنار بیاد


مرسی عزیزم
خواهش میکنمممم اره والا اعصاب میخواددددد
قربونت برم ممنونن
مامان حسنا
4 شهریور 92 11:21
اخ بمیرم که پات اینجوری شده...
مرجان جون واقعا سخته با یه نی نی تو شکمت ...
اره مشاور درست گفته از الان باید جای اران و عوض کنید ...
بعد که باران بیاد حسودی نمیکنه؟؟؟
چون هنوز سنش کمه و زیاد نمیدونه شاید اذیتش کنه...
وای خیلی سخته...
راستی خودت راضی هستی از اینکه زود بار دار شدی؟


خدا نکنه عزیزم
اره خوبه از الان چون نمیدونه عادت میکنه
اره راضیم با همه سختیاش
خاله ی آریسا
4 شهریور 92 11:51
آخی چقدر براتون سخت بوده عزیزم
دیگه کم کم باید عادت کنید اینطوری برای همتون بهتره . ایشالله تو مهد هم اذیت نمیشه و کلی دوست پیدا میکنه
راستی ما آپیم


مرسی عزیزمم
بله دقیقاااا
چشم
زینب
4 شهریور 92 13:59
به سلامتی عزیزم به عکسات دقت نکرده بودم تو اون عکسای پست قبلی که آرام با کلاه قشنگش تو بغلت شکمت به زیبایی مشخصه و باران خانم خود نمایی کرده خودت هم خیلی خوشگلی
راستشو بخوای عزیزم من اولش قصد داشتم حداقل سه سال فاصله بدم برا نینیه بعدی ام یدوست دارم دوهفته پیش دعوت کرده بود برا تولداولین سال پسرش رفتم دیدم 8 ماهه باردار بود اون مخم زد که یدفه راحت میشی ولی من دو تا مشکل دارم
یکی تهوع شدید بارداریه اولم که از هفته 8 تا 16 بود و خیلی اذیتم کرد و حتی بستری هم شدم دیگری اضافه وزنم که 20 کیلوش هنوز مونده من قبل بارداری 52 کیلو بودم تو آخرش شدم 80 کیلو الان 72 کیلو هستم لطفا" راهنماییم کن ممنون میشم


قربونت برممم عزیزمم ممنوننننن
اره خوبه بک دفعه بزرگ میشن ولی خوب واقعا سخته من سر اران تا ماه اخر حالم بد بود ولی اضافه وزن نداشتم
سر بارانم که حامله شدم خیلییییییییی حالم بد بود ولی خدارو شکر تا ماه 5 تموم شد
ولی اوایل که حالم بد میشد حتی نمیتونستم ارانو بغل کنم یا شیر بدم که من وقتی اران 1سالو 1 ماهش بود از شیر گرفتمش
الان بچه شما چند وقتشه عزیزم ؟؟؟؟
اگه دوباره سر اینم حالت بد بشه اگه بچتون کوچیکتر از اران باشه خیلی اذیت میشی مگر اینکه کمک داشته باشی و بچتونم شیر خشکی باشه اونجوری خیلی راحت میشی عزیزم
شبنم
4 شهریور 92 15:27
مرجان جون واجبه یکیو پیدا کنی از آران مواظبت کنه
بارانم که بیاد کارت سخت تر می شه
عزیزم چه بامزه شده
بوسسسسسسسسسسسسس


بلههههههه
اره بخدا شبنم
فدای تووووووووو:
مامان بنیتا
4 شهریور 92 15:28
سلام مرجان جون...خصوصیتو چک کن عزیزم


سلام عزیزمم مرسی
مامان نازی
4 شهریور 92 17:09
سلام عزیز دلم.خوبی؟
الهی که همه بچه ها با وجود این همه شیطنتشون همیشه سالم باشن و خود خدا خافظشون باشه.دختر منم خیلی شیطونه.یه راهنماییم میکنی پیش چه دکتری رفتی؟تاثیر داشته؟آخه کیانای منم بینهایت جیغ میکشه از صد بار جیغش دیگه صبرم تموم میشه داد وحشتناک میکشم سرش بعد ناراحت میشم از برخورد بد و وحشتناکم.موندم چه کار کنم!!!!


سلام عزیزم قربونت مرسیی
ایشالاااااااااا
اره میدونم حق داری بخداا جیغ خیلی بده
دکتر اران یه مشاور بهم معرفی کرد عالی بود
زینب
4 شهریور 92 19:20
عزیزم مرسی خیلی ممنونم از راهنمایت
دخملم 8 ماهشه شیر خشکیه اگه خدا بخواد می خوام 4-5 ماه دیگه اقدام کنم
وقتی حامله بودی آران جونو شیر میدادی؟


خواهش میکنم عزیزمممم
ایشالا به سلامتی خوبه 4.5 دیگه
اره زود از شیر گرفتمش چون هم برای خودم خوب نبود هم برای جنین
الی مامی آراد
4 شهریور 92 23:57
چه خوب که جاشو جدا کردی ولی مامان مرجان گناه داره هنوز زوده بره مهد الهی فدای اون پای کوچولوش بشم


اره خوب شد عزیزم
2ماه دیگه میزارمش
نسرین مامان هلیا و دانیال
5 شهریور 92 11:17
الهی من قربون اون پای تپل باند پیچیت برم .خیلی ناراحت شدم ایشالله دیگه هیچ اتفاق بدی حتی کوچولو برای آران عزیزم نیفته.راستی مرجان جون مطمئنی واکسن 18 ماهگیشون شهریور اینطور که من حساب کردم فکر کنم آخر 18 ماهگیشون مهر میشه شاید من اشتباه میکنم.آخه آران و دانیال همش 3 روز باهم فرق دارن.
از اینکه حرفای مشاورتو گفتی ممنون کلی استفاده کردیم.میبوسمتون


خدا نکنه عزیزممم
قربونت ایشالاا
بله همون مهره عزیزمممم
فدای تووو
زهرا
5 شهریور 92 11:47
آخه عزیزم چه لاغرشده پسری
خداروشکربه خیرگذشت انشالله پای آران کوچولووووزودخوب بشه ودیگه هیچوقت اتفاق ناراحت کننده ای براتون نیفته
شادباشی دوست خوبم


قد کشیده عزیزم
ممنون ایشالا
قربونتت برم
مامان کمیل و کیان
5 شهریور 92 13:23
الهی قربونت برم خاله جون ایشالله زود زود خوب میشه مشاوره هم خیلی خوب بود ممنون از مطالب جالبتون


خدا نکنه عزیزمم ممنون
قربونت خواهش عزیزم
مامان حسنا
5 شهریور 92 13:29
رویا
5 شهریور 92 13:49
عزیزم خدا بد نده


ممنون
خاله جونی
5 شهریور 92 14:37
الهی بمیرم واسه آران جونییییییییییی
خصوصی داری گلم


خدا نکنه عزیزم
چشم
مامان برديا
5 شهریور 92 14:39
فدات شم كه پاي خوشكلت زخمي شده عزيزم. اما مرد ميشي و يادت ميره گلم
مرجان جون جسارتمو ببخش اما چون برديا پرستار داره اينو ميگم. اگر تصميم داري براي دسته گلات پرستار بگيري سعي كن معرف داشته باشه حتما. و رضايت نامه از كسي كه قبلا پيشش كار مي كرده با صاحب كار قبلي صحبت كن. به موسسسه هايي كه نيروي كار معرفي ميكنن زياد نميشه اعتماد كرد. چون آران جون تو سنيه كه اگر دلبسته به كسي شد و به دلايلي مجبور بشي عذرش رو بخواي ممكنه خداي نكرده ضربه بخوره. ميبوسمت. موفق باشي


خدا نکنه عزیزممممم قربونت برممم
این چه حرفیی مهربونم ممنون از راهنماییتتتتتتتتتتت
حتماااا مرسی که گفتییی
مامان اميرحسين و ارميا
5 شهریور 92 23:38
آخي عزيزم ناراحت شدم برا آران كوچولو.ايشالا آران كوچولو به جدا خوابيدن عادت ميكنه و خوب كاري كردي رفتي پيش مشاور


قربونت ممنون عزیزم
نیر
6 شهریور 92 1:05
عزیزم توپولی برات ناراحت شدم مواظب خودت و خواهرتو مامانت باش


قربونت برم نیر جونممم
majede
6 شهریور 92 1:39
به به....میبینم که داریم به تولدت نزدیییییییییییک میشیییییییم
یا اینکه چند روزی مونده اما پیشاپیش مبارک باشههههههههههه عزییییییییزممممممممممممم
ایشالله تولد 120 سالگیتو با نی نی های ناز نازی جشن بگیرییییییییییین


وایییییی تو از کجا میدونی کلکککککککککککککککک
قربونت برم عزیزم مرسییییییییییی
مريم مامان آريا
6 شهریور 92 11:39
خيلي براي آران جون ناراحت شدم
بلا به دور
بعدش تشکر ميکنم بابت حرف هاي مشاور که گذاشتي اينجا استفاده کردم
شايد روزهاي سختي پيش روت باشه ولي از خدا ميخوام بهت کمک کنه تا بتوني راحت اين مرحله رو پشت سر بذاري
در مورد مهد هم فکر کنم تو اين چند ماه خيلي به آران فشار اومده از شير گرفتنش جدا خوابوندنش و به هرحال حاملگي شما و کمتر وقت گذاشتن براي اون
فکر کنم بهتره به جاي مهد پرستار بگيري
باز هم حرف مشاور ارجح تره
موفق باشي


مرسی مریم جونممم ایشالا خدا کمک میکنههه
اره ایشالا یه ادم خوب پیدا کنمممم
خواهش میکنمممم عزیزممم
مامان بهراد
6 شهریور 92 12:23
سلام به مامان آران و باران جونم
اي خدا اين بچه چرا اينقدر ضربه ميخوره تو رو خدا مراقب خودتون باشيد با اين اوضاع خيلي راه سختي رو در پيش رو داري.
مرجان جونم شرمنده تو خيلي به من لطف داري كه به وبلاگ پسرم سر ميزني و پيام ميدي ولي من خيلي بي‌معرفتم از همه عذرخواهي ميكنم يه مسئله‌اي برام پيش اومد كه به وبلاگ بهراد مربوطه ميشه يه سري افراد با تلفن حرفاي چرت و پرتي گفتن و من ترجيح دادم كه در مورد زندگيم زياد توي وبلاگ بهراد چيزي ننويسم خصوصاً عكس‌هايي كه از توي خونه از بهراد ميگيرم براي همين تا الان كه دارم برات پيام مينويسم وبلاگ پسرمو به روز نكردم.آخه يه سري آدمهاي بيكار هستن كه دنبال دردسر ميگردن تا يه چيزي از زندگي ما در بيارن خودت بهتر ميدوني


سلام عزیزم قربونت ممنون
این چه حرفیه عزیزم میدونم راست میگییی
حق داری عزیزممممم
مامان خورشید
6 شهریور 92 12:54
اخی الهی بمیرم من ایشالله زود خوب بشه


خدانکنه عزیزممم
مامان بابای الیسا
6 شهریور 92 15:36
مگه میشه بیام و نبوسمت برم


قربونتتتتتتتتتتتت برم
الناز مامان آوا
6 شهریور 92 18:02
آخي ناااااازي آران عزيزم. خدا رحم كرد انشالله كه ديگه پيش نياد

ماماني به نظر من كه پرستار بگيرين بهتره واسه مهدكودك زوده گناه داره بچه. اما با پرستار كارتون راه مي يفته انشالله تا چند ماه ديگه عاقل و بزرگتر ميشه و كاراشو تا حدي ميتونه انجام بده. تو مهدكودك بچه ها زود به زود مريض ميشن و سرما ميخورن اينجوري درد سر بيشتره.
البته خودتون بهتر ميدونين چيكار كنين حتما تحقيق كردين.من فقط نظرمو گفتم.

راستي ني ني خاله جوني هم مبارك باشه خوش قدم باشه


قربونت برم ممنون از نظر خوبتتت عزیزمممم
اگه پیدا کنم یه ادم خوب از خدامهههههههههه
قربونت برم ممنوننننننن
majede
6 شهریور 92 19:34
بالاخره من یه مرجان کخ بیشتر ندارممممممممممممممم


صوفیا مامان سامیار
6 شهریور 92 20:09
ای جونم اران کوچولو خیلی ناراحت شدم که پاش اینجوری شده مواظب کوچولوهات باش عزیزم موفق باشی


فدای تووو مهربونممم
محبوبه مامان الینا
7 شهریور 92 9:37
وای عزیزم بمیرم واست که پات بریده شده و خون اومده
چه خوب که به خودتون مسلط بودین اگه من بودم در جا غش میکردم



قربونت ممنون خدا نکنههه
اره دیگه دیگه گفتم باید سریع جمع کنمممم
مامان آروین
7 شهریور 92 13:22
قربون پاهای خوشگلت
خاله فدات شم که هیچ وقت بد نبینی . دلم برات یه ذره شده . باریکلا به تو که داری کم کم مستقل میشی . چه قد سخته راستش من هم اون لحظه دلم گرفت گریه خواست . قربون پسر فهمیده و آقای خودم برم . مرسی از اطلاعات خوب و آموزنده ات
زهره جونم فکر نمی کنی اگه براش پرستار بگیری که نزدیکت باشه بهتره ؟احساس آرامشی که پیشت داره رو از دست نمی ده اینجور اعتماد بنفسش بالا می ره . فکر کنم یه کم براش زوده که همه چی باهم براش اتفاق بیفته البته این نظر منه دوست دارم براش بهترین بهترین ها اتفاق بیفته
آران جونو مثل پسر خودم دوستش دارم و همیشه دلم براش تنگ میشه . مامان گلی مهربون دوست داشتنی مواظب خودت گل دختری باش و آران جونمو از طرف ببوس
مام


خدا نکنه عزیز دلمممم قربونت ممنون
خواهش میکنم عزیزممم
نمیدونم خودم از خدامه ولی کسی که مورد اعتمادو خوب باشه نیست عزیزم
فدای تو مهربونم لطف داری عزیزممممممم
بوسسسسسسسسسسسسسسس
خاله کمیل و کیان
7 شهریور 92 14:09
بوس خوشگل واسه اران خوشگل


پرهام ومامانش
8 شهریور 92 22:55
خدا بد نده اران جونم
فدای تو که همچی رو زود زود تجربه میکنیییییییییییییییییی


قربون عزیزممم
مامان اهورا
9 شهریور 92 13:55
_______________¶¶¶¶¶¶
__________¶¶¶¶¶¶¶¶__¶¶
_____¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶
_¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
¶¶¶__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
_¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
___ ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ [█]¶¶¶¶¶
____¶¶¶¶¶ [█] ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
_____¶¶¶¶¶¶¶`▼´¶¶¶¶¶¶
______¶¶¶¶¶¶¶·♥·¶¶¶¶¶
__¤’¤’¤’¤’¤’¤’¤¶¶¶¶¶¶¤’¤’¤’¤’¤’¤’¤
__¶¶¶¶¶’¤’¤’¤’¤’¤I T.’¤’¤’¤’¶¶¶¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶¤’¤’¤’¤’¤’¤’¤’¤’¤¶¶¶¶¶¶¶¶
¶¶____ ¶¶¶¶¶’¤’¤’¤’¤’¶¶¶¶¶____ ¶¶
¶¶_____ ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶____¶¶
_¶¶___¶¶¶¶¶________¶¶¶¶___¶¶
__¶¶¶¶¶¶¶¶___________¶¶¶¶¶¶
(♥)¤ª˜¨¨¨¨˜ª¤(♥)¤ª˜¨¨¨¨˜ª¤(♥)
مامان آران چرا به ما سر نزدین؟؟؟


چشمممم میاییم
مینا ( دلنوشته هایی برای دلبندم )
9 شهریور 92 17:29
آخه الهی بمیرم که پات اوف شده بود آران جونم


خدانکنه فدات شممممممممم
فاطمه مامان الینا جونی
10 شهریور 92 14:30
سلام گلم الهی عزیزم چی شده خاله جونم آخه چرا اینقدر شیطنت میکنی که اون پای ناز و خشگلت بانداژ بشه عزیز خاله
مرجان جونم معلومه چقدر اذیت شدی و ناراحت عزیزم خدارو شکر اتفاق بدتری نیوفتاده عزیزم مراقب خودتون باشید


سلام عزیزم قربونت برم ممنوننن
اره خیلیی بخدااا
فدای توووو
مامان رهام
19 شهریور 92 0:02
آخی الهی بمیرم خیلی ناراحت شدم رهام و باباشم کنارم نشستن کلی ناراحت شدیم خونوادگی


فدای تو عزیزمممممم
مامان سارا
31 شهریور 92 1:55
الهی من قربونش بشم که پاش اینجور شده..بچه کنجکاو و باهوش داشتن همینه


خدانکنه عزیزممممممممممم