6ماهگی عروسک / آلرژی طلاخانوم / مهد دیگه تعطیل!!!!!
سلام کوچولو های خودمممم عزیزای دلمممم فداتون بشه مامان
6 ماهگی عروسک کوچولوی خودم مبارککککککککککک
با اینکه کلی این چند وقته سختی کشیدیم ولی مثل برق و باد گذشت
زود زوددددددددددد تو یه چشم به هم زدن باورم نمیشد 6 ماهه بارانم
نازنینم عشقم به جمع ما اضافه شده
دیگه بگم که باران خانوم ما به شدت حالش خراب شد و رفتیم دکتر گفت
حساسیت داره به بوها تند عطر غذا چسب یا هر چی دیگه که تنده2 روز
پیش به حدی حالش بد شد که 1 سرفه میکرد 20 دقیقه گریه میکرد
جوری شده بود نفس نمیتونست بکشه همش گریهههه میکرد بمیرم
براش خلاصه که دکتر و دوا واسپری و مراقبتتتتتت خدا رو شکر امروز
بهتر بود ولی صداش گرفته و وقتی گریه میکنه یا میخنده از ته چاه
صداش در میاد بچم
و مساله مهم دیگه که مهد کودک تعطیلللللللللللللللل بله تموم شد 1
هفته یی هست که تصمیم گرفتیم دیگه نری آرانم چون بعد از اینکه از
شمال اومدیم و رفتی مهد باز مریض شدی وحشتناک ما دیگه اعصابمون
بهم ریختتتتتتتت گفتم خداتومن پول مهد میدیم تو کلا 10 12 روز در ماه
میری اخرشم باز مریضی و تو خونه ماه پیش 300 تومن پول دوا دکتر
دادیم تو مریض میشی انقدر میچسبی به باران که اونم میگیره بعدش
دیدم دیگه تو عاقل تر شدی بارانم از اب و گل دراومده منم دیگه روبه راه
شدم گفتم بمونی خونه و باهم بازی کنیم و رفتم چند چیزم برات گرفتم
که خیلی هم دوست داری
از وقتی که دیگه خونه میمونی خیلی خیلی مهربونتر شدی پیش خودم
میگم نکنه که کم توجهی دیدی الان اینجوری شدی همش تو بغلمی دائم
بوسم میکنی همش بغلم میکنی اصلا یه چیز باور نکردنی همش عذاب
وجدان دارم که تو این 3.4 ماه شاید دلت میخواست پیشم باشی که الان
انقدر تو خونه خوشحالی
ولی هر چی بود که خدارو شکر پیشمی و خیلی راضیمممممم شاید
کارم بیشتر شده باشه و سختر شده باشه ولی خیلی خوشحالم
خیلییییییییی با بارانم بازی میکنی دوستش داری اونم فقط نگات میکنه و
میخنده کلا عاقلتر شدی عشقم اینو همه میگن که خیلی فرق کردی
جیغاتم خوب شده نسبت به قبل ولی خوب لجباز تر شدی همش پا
میکوبی زمین ولی رو هم رفته عوض شدی و من مثل همیشه
عاشقتمممممممم مهربونمممممم
چند روز پیش میخواستیم بریم مهمونی نمیشد تورو ببریم برای اولین بار
گفتیم بزاریمت پیش مامانی وای انقدرررررررررررر گریه کردی به پاهامون
میچسبیدی داشتیم روانی میشدیم با چشم گریون رفتیم تو هم از پنجره
مارو دیدی که رفتیم با بابا تو ماشین گریه کردیم گفتیم دیگه غلط کنیم
نبریمتاینجا هم نمیشد نریمو دیگه بلااجبار رفتیم که انگار آه تو گرفت و
1 ساعت نشده برگشتیم چون باران خیلی اذیت کرد
به جاش 4 شنبه عروسی بودیم بارانم که ماه بود دخترم اصلا اذیت نکرد
تو هم تا 4 صبح که عروسی تموم شد بغل بابا بودی فقط دوست
داشتی با بابا بازی کنی ولی خیلی خوش گذشت از سال 90 من یه
عروسی و مهمونی توپ نرفتم همش حامله بودم خوش گذشتو منم
ترکوندمممم اینم از این دیگهههه ورووجکای شیرینممممممم دوستتون
دارممممممم
عافیت باشه خوشگلای من
اران و شهربازی و کلی حال و هول
عشقای من خوب بخوابید
اولین روروئک سواری بارانم به روایت تصویر
عسل خانوم در حال غذا خوردن
ماژیک و مداد رنگی که جدیدن خیلی علاقه داری
برج مکعب با هوش چین که اونم خیلی خوشت اومد
دوسستتون دارم قد ستاره های آسمونننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن