♥آران عزیزم ♥آران عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
باران عزیزمباران عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

★آران و باران کوچولووووووووووووو★

خسته ام

1391/8/28 20:10
609 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر قشنگم سلام پسر کوچولوی خوشگلم

ایندفعه اومدم بگم خستم خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خستم  تو این 7 ماه نمیخواستم اصلا از خستگیم برات بگم ولی دیگه این دفعه فرق داره گفتم بیام برات بگم که نگی مامان الکی میگه نق نقوئه نه عزیزممممممممممم اصلا ناشکری نمیکنمو پشیمون نیستم ولی به هر حال هر کی یه ظرفیتی داره دیگه منم احساس خستگی میکنم

چند وقته احساس میکنم خیلیییییییییییییییییییی خستم جوری شده که هر کاری میکنم هر جا میرم از تفریح و مسافرت بگیر تا خونه نشینی و استراحت اروم نمیشم تو تنم خستگی مونده مسافرت میریم باهم اونجا هم عین خونه میمونیو نمیزاری من استراحت کنم چون بغلی هستی و شیر خودم میخوری  و غذا خیلی نمیخوری نمیتونم تنهات بزارم جاییم نمیتونم تنهایی برم چون سختمه با تو بابایی هم مونده میگه من چیکار کنم هر کاری بگی کردم ولیاین بچه حسابی اذیت کرده........نمیدونم والا

از اول که دل در شدیدتتتتتتتتتتتت بود که شب و روز نداشت و خواب نداشتیم بعدش بغلی شدیو الانم هنوز خوب نشدی ماشالا روز به روز سنگین ترم میشی من دیگه نمیتونم دستم بازوهام پاهام واقعااااااااااا دارن میشکنن موقع خوابم رو پا نمیخوابی باید بغلت کنم یا بدوام یا راه برم انقدر خودتو میکوبونی رو شونه هام گریه میکنی و دوست نداری بخوابی انقدر این ور اون ورت میکنم تا بخوابی از 4 ماهگیم که دندونت اذیت کردو هنوزم در نیومدهههههههههههههههه

باید صبر کنیم بلاخره روز به رزو شما بزرگتر میشی به سلامتیو از اذیت کردنات کم میشه ولی خودمونیما از ماه اول همینو بخودم گفتم ولی تا الان که ماشالا شما اقایی شدیو 7 ماهت شده نههههههههههههههههههخیر اذیتات همچنان بالا و پایین میرن

میدونی چرا امروز اومدم نوشتم چون دیشب و امروز خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی اذیت کردی دیشب همش بیدار میشدی گریه میکردی و نق میزدی یا یهو ساعت 4 صبح سرحال از خواب بلند میشدی و صبحم که بیدار شدی کلافه بودی همش میگفتی بغلم کن غذا نمیخوردی از صبح بیدار بودی تا 5 بعد از ظهر  بعدشم خوابیدی تا 6 الانم بیداری به زور گذاشتمت روروئک عمو پورنگ برات گذاشتم یه ذره میبینی یه ذره جیغ میزنی دیشب جوری  بودی که من از همش گریه میکنم الانم ناراحتم اشک تو چشمام جمع شده احساس میکنم ضعیف شد نمیدونم چیکار کنم هر کاری تونستم میکنم ولی بدنم خسته شده خستهههههههههههههههه

شایدم واسه اینه که قرص دل درت و رفلاکست تموم شده و ندادم بهت یهو قطع شده داری بیتابی میکنی باید دوباره بگیرمو کم کم قطع کنم که بیتابی نکنی نمیدونم به خداااااااااااااا

حتی الانم  که خسته شدم ولی با جون و دل کاراتو میکنمو ناشکری نمیکنم ولی گفتم شاید ایندفعه بیام بگم یه کم سبک شم شایدددددددددددددددد سبک شم

الانم اومدی با روروئک جلوی من هی نگاه میکنی جیغ میزنی که بغلت کنم

خودم حس میکنم این دفعه که دارم برات مینویسم مثل همیشه اون ذوق و هیجان تو نوشته هام نیست چون خیلی خستمممممم..........

ای خدااااااااااااااااااااااااا بازم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دوست دارم پسرم دوست دارم از ته قلبممممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان بنیتا
28 آبان 91 23:28
سلام خسته نباشی مامانی مهربون هر نی نی یه بد قلقی داره به لذت در کنارشون بودن فکر کن


کاملا حق باشماست عزیزمممممممممممممم
نرگسی
29 آبان 91 0:04
آخی عزیزمممممم .. یه خورده فکر کردم که چی بنویسم برات ولی خوب من که تجربه ای ندارم نمیدونم چی بگم فقط میگم خسته نباشی دوستم و ایشالله که آران جونی زودی بزرگ بشه و این دوران بگذره و شما اذیت نشی دیگه ..



قربونت برم مهربونممممممممممم مرسی
مامان کوثری
29 آبان 91 0:26
از وبلاگ جدید نی نی مد دیدن کنید نظر بدین و عکس نی نی فشن های خودتون رو برامون بفرستین تا تو وبلاگ بگزاریم و همه از تیپ و مدل لباس هاشون لذت ببرن و استفاده کنن
http://ninimod.niniweblog.com/
راستی تو مسابقه ما هم شرکت کنید



چشم حتماااااااااااا
مامان ظریفه
29 آبان 91 0:53
وای که به خدا حق داری همه ی مامانا حق دارن. بچه داری واقعا کار سختیه درکت میکنم هیچ کس اندازه مادر زیر فشار نیست

آران کوچولو بزرگ شدی قدردان زحمات مامنی خیلی باید باشی خوشگلم



مرسی عزیز دلممممم
واقعا بهشت زیر پای ماماناست به خدا
مامان آیدین
29 آبان 91 1:19
خسته نباشی گلم مادر بودن این چیزارو هم داره دیگه فقط باید صبور باشی ایشالا نی نی سالم باشه بگو ما مادرا همیشه خسته باشیم مگه نه عزیزم؟


مرسی عزیزممممممم
اره والا راست میگییییییییی
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
29 آبان 91 1:40
ســـلام مرجان جونم ؛ دقیقا حرف های دل من و زدی . آخ از بغلی بودن نگو که منم دلم خونه ...بخدا خسته شدم امیرعلی هم دقیقا مثل آران جونه و بیخوابی و نق و نوق و بغل کردن و بازی کردن ... منم شیر خودم و میدم و بعضی از شبها که ساعت 4 یا 5 صبح با نق زدن بیدار میشه کلافه میشم ...
امیدوارم هم امیرعلی و هم آران جون زودتر خوب بشن و ما هم بتونیم ی نفس راحتی بکشیم...
خســـــــــــــــــــــــــته نباشی عزیزم


ایشالااااااااااااا زودتر بزرگتر شن راحت بشیم
مرسی گلم شمام خسته نباشی
رضوان
30 آبان 91 10:55
سلام عزیزم.
منم شما را لینک کردم.
ببین گلم برای اینکه یکم خستگی از تنت بیرون بره.آران جونو واسه دوسه ساعت بذارش خونه مامانت یا کسی که مطمئنی ازش خوب مراقبت میکنه.الان 7 ماهشه و میتونه حریره بخوره.یا میتونی واسش شیر بدوشی بریزی تو شیشه.
اون دو سه ساعتم حتما با دوستات بگذرون.اگه چند روز یک بار اینکارو بکنی .چند وقت دیگه حالت بهتر میشه.میدونی چون خودمم همینطوری بودم و هیچی آرومم نمیکرد.اگه مایل بودی امتحانش کن


اره عزیزم حق با شماست ولی به حریره حساسه دل در میگیره متاسفانه شیشه هم نمیخورههههههههههه
ولی باید حتما یه کاری بکنم مرسی دوستمممم
نگار
30 آبان 91 15:17
وای منو ترسوندی دوستم...یعنی انقدر خستگییییی؟
الان نمیدونم برا نینی اقدام کنم یا نه با این حرفا...خسته نباشی ایشالا همه مشکلاتت حل شه
یاد اونایی بیفت که سالها منتظر نی نی هستن و خدارو شکر کن


بله عزیزم خدارو شکررررررررر

ولی به هر حال سختیم داره دیگهههههههه
ولی نترس بابا تو اقدام کنننننن
فلوریا مامان دیانا
30 آبان 91 19:19
بهشت را به بها میدن نه به بهانه! ارزش مادر بودن بیشتر از این حرفاست.فدات بشم که اینقدر خسته شدی مرجان جون. همه درد مشترک داریم. منم بعضی وقت ها می برم ولی با یه لبخند دیانا دوباره سرحال میشم.نه اینکه دیانا اذیت کنه ،نه! فقط خیلی بهم وابسته است. خود من هم بیشتر از اون. به خاطر دیانا از خیلی کارهام زدم .خستگی من هم تو روحمه نه تو جسم ام.البته شوهرم خیلی خیلی کمک حالمه ولی به هر حال مادر شدن خیلی سخته. فقط امیدوار وقتی بزرگ شدن قدرمون رو بدونند! حالا بخند که دنیا بهت بخنده تا میتونی بلند بخون: همه چی ارومه، من چقدر خوشبختم دوستون داریم . از روی آران جون تپل ومپل من ببوس



بلهههههههههههههه عزیزم حق باشماست کاملاااااااااا
منم وقتی ازان میخنده همه چی روبه راه میشه ولی واقعا ایشالا قدرمونو بدونن
ولی با این حال یه کوچولو سخته دیگههههههههههه

عمه ي آتنا
1 آذر 91 8:56
شما رو لينك كردم
آران جونو ببوسين
زود ميام بهتون سر ميزنم



مرسی عزیز دلممممممم
نگین
1 آذر 91 21:27
درود به مرجان جونممممممممممممممممممم
خسته نباشیییییییییییی دوستممممممممممممم
حق داری حق داری حق داری نگه داری از نی نی خیلی خیلیییییییییییییییییییییییییی سخت و خسته کننده است مخصوصا اگه یکم هم بدقلقی داشته باشه
من که تنها بودم و آمیتیس یکم یه روزایی بدقلق میشد کلی خسته میشدم
ایشالا دیگه دندونش در میاد و هم خود آؤان جونم اذیت نمیشه هم خودت مامانی مهربون





فدات شم نگین جونممممممممممممم بوسسسسس
رضوان
1 آذر 91 22:26
عزیزم حالت چطوره؟؟
این مشکلات گاهی واسه مامانا پیش میاد.خودم تا حالا صد دفعه به آخر رسیدم اما با دیدن لبخند رادین دوباره رفتم سر خط



قربونت برم خوبمممممممممممممممم عزیزم

اره واقعا راست میگی میخندن همه چی یادت میره
ثمین
3 آذر 91 4:52
سلام به همه دوستان دنیای نفیس عزاداریهاتون قبول باشه! تا روز عاشورا قراره دیگه پست جدید نزاریم و این پست رو آپ کنم!! یعنی شما لطف میکنید و عکسای کوچولوهای محرمی تون رو میفرستید تا با نام خودتون اینجا به یادگار بزاریم و یه آلبوم زیبا به نام محرم 91 ثبت کنیم. اگه موافقید یاعلی! هر نفر یک عکس میتونه بفرسته ولی اگه لباس فرق داشت اشکال نداره دوباره عکس بده!! اگه عکسها از سال قبل هم باشه مشکلی نیست! از شام قریبان دیگه این پست آپ نخواهد شد! در روز یکشنبه 5آذر - 10محرم مسابقه بهترین عکس داریم(درقسمت نظرات رای میدین و هر وبلاگ حق دو رای داره) که عکس برنده رو تا آخر ماه محرم در پست ثابت وبلاگ میزاریم(جای عکسی که الان هست) و عکس رو به وبلاگ برنده لینک میکنیم! در ضمن باید در وبلاگ خودتون هم لینک این پست رو بزارید تا عکستون ثبت شه! اینم لینک این صفحه: آلبوم کودکان محرم 91 http://2nyaienafis.niniweblog.com/post1409.php منتظرتون هستم
نگین
3 آذر 91 17:19
درود به مرجان عزیزم و آران خوشگلمممممممممم
عزیزم خوبی دوستم؟
دلم برات تنگ شده بود گفتم ببینم پست جدید داری اما دیدم نه!
راستش نگرانت شدم
خیلی مواظب خودت باش یکم از مامانی و خواهریت کمک بگیر و استراحت کن
ایشالا که زود زود تجدید قوا میکنی و آران جونمم گل پسر خوشگل کمتر اذیتت کنه و زود زود دندونش در بیائ
ما منتظر آش دندونی هستیماااااااا
آران خاله به دندونت بگو در بیاد دلمون ترکید دیگه از انتظار
بوس بوسسسسسسسسسس


قربونت برم خوبیممممممممممممم

اتفاقا رفته بودم شمال
روحیم عوض شد کلییییییییییییییییی
منم دلم کلی تنگیده برات عزیزممممم بوسسسسسسسسسسسسس


صوفی مامان رادمهر
8 آذر 91 11:15
درکت میکنم شدیددددد... خدا در پناه خودش سلامت نگه شون داره...مادر بودن واقعا فداکاریه



مرسی عزیزمممم
ایشالا همه صحیح و سالم باشن