♥آران عزیزم ♥آران عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 18 روز سن داره
باران عزیزمباران عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

★آران و باران کوچولووووووووووووو★

خیلی خوشحالم(بازم عکسای سونو گرافی)

سلام عزیز دلمممممممممم خوبی مامانی عروسک قشنگممم خیلی خوشحالم به 2 دلیل اول از اینکه ٣ شنبه رفتیم سونوگرافی تا ببینیم این گل پسر ما چقدری شده وزنش قدش چه جوری روی ماهشو ببینیم چه شکلیه  این شیطونک مامان و بابا دکتر مهربونم بعد معاینه گفت پسر خوشگل شما وزنش 1650 همه چیشم خوبه تازه یه کوچولو تپل تر از حد عادی هستی یعنی شما باید تو 32 هفتگی 1600 باشی ولی الان که 30 هفته و 6 روزت بود 1650 بودی هزار ماشالااااااااااااااااااااااااااااااا   وای عزیزم خیلی بامزه بودی اصلا فکر نمیکردم این شکلی باشی راستش فکر میکردم مثل بقیه عکسای سونو گرافی بچه های دیگه باشی چون هنوز اون قدر کامل نشدی قیافت خوب خوب نباشه ول...
10 فروردين 1391

35 هفتگی

                                سلام عزیز دلم سلام پسر قشنگم خوبی عیدت مبارک باشه عشقم الان که دارم برات مینویسم هم خوشحالم هم یه جوری استرس دارم که البته اونم از خوشحالیه دیروز دکتر بودم معاینم کرد گفت به صلاحته که سزارین کنی چون طبیعی سختت میشه و آران خوشگله و خودت اذیت میشین بعدشم گفت جفتت خیلی پاییه هم اینکه خدا روووووووووووو شکر تا 35 هفتگی اومدی خیلی خوبه تاریخ زایمانمم تقریبا مشخص شد گفتم میشه 1 اردیبهشت باشه گفت میترسم اون موقع بزنم بعد چون جفتت پایینه دردت ب...
6 فروردين 1391

9 ماهگی همراه با عید

            سلام عزیز دلم عیدت مبارک باشه قربونت برم من فردا صبح عیده ساعت 8.44 دقیقه عزیزم ایشالا قدمت خیر باشه که 100 البته هم خیرو خوشی میاره میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست تو هم داری بهار میایی             و دل همه روووووووووووووووو شاد میکنی اول از همه دل من و بابایی شادددددددددددد میشه بعدشم مامان بابای ما که نوه دار میشن البته مامانی بابایی من که بیشتر از همه چون اولین نوه شونه اونم از دختر ته تغاریشون اخریه زودتر نوه دارشون کرد البته مامانی بابایی باباهم خیلیییییییییی خوشحالن چون نوه پسریشونه با اینکه...
29 اسفند 1390

مامان یکم ناراحته

سلام عزیز دلم خوبی فدات شم عزیزم دیگه کم کم داره روز موعود نزدیک میشه و تو میا تو بغل من قربونت برمممممممم هفته دیگم که عیده قبلشم یعنی 27 باید برم دکتر که بهم بگه تو فروردین کی بیام خودمم یکم کارم مونده باید انجام بدم  دیگه تمومه از اینکه داری میای خیلییییییییییی خوشحالم ولی چند روزه الکییییییی دلم گرفته حالم خوب نیست میخوام گریه کنم یه جورایی استرس دارم که میدونم واسه زایمانه و طبیعیه از هر کی پرسیدم میگفتن ماهم قبل زایمان استرس داشتیم میترسیدیم به خدا توکل کن توام دعا کن مامان جون ایشالا همه چی به خوبی تموم شه  تازه وقتی به بابایی گفتم ناراحت شد گفت بریم مسافرت حال و هوات عوض بشه ولی دکتر...
22 اسفند 1390

مامان بد قول

                        سلام عزیز دلم پسر خوشگل میدونم دیر اومدم ولی کلی خبر دارم و با دستای پر اومدم اول از همه اینکه بلاخره دوشنبه اخرین کلاسم بود و نقاشیم تموم شد و کارمو تحویل دادم و ترم اخرم با خوبی بدی هاش تموم شد هورااااااااااااااااااااااااا دوم از اینکه دوباره رفتم دکتر میدونی که چون رفتم توی 8 ماهم باید هر 2 هفته 1 بار برم دکتر رفتم سونوگرافی تو بهش نشون دادم و دکتر مهربونم عکسای قشنگتو دید و وزن وقدتم دید و گفت همه چییییییییی خوب و عالیه اگه همنجوری پیش بری ایشالا پسر خوشگلتون توپول مو...
19 اسفند 1390

کوچولوی من

سلام عزیز دلم امروز خوشحالم خونه خاله که بودم هر کی منو دید کلییییییییی ذوق کرد گفت واییییییی چقدر شکمت بزرگتر شده اخه تا چند وقت پیش هر کی منو میدید میگفت بهت نمیخوره 6.7 ماهه باشی خیلی جمع و جوری تازه که رفتی تو 8 ماه دیگه کامل مشخص شده تازه توهم برای اولین بار جلو همه انقدر تکون خوردی که نگو اخه قبلا تا تکون میخوردی هر کسیو صدا میکردم که بیاد ببینه یهو تو آروم میشدی     ولی امروز همه نگات کردن ذوق کردن تازه مامان جونم انقدر قربون صدقت رفت که نگو ماشالا عزیزم انقدر محکم لگد میزنی  من پرت میشم یه ور دیگه:)))) منم خودم خیلی خوشحالم الانم همش داری تکون میخوری من و بابایی هم ذوق میکنیم عشق من بیااااا...
8 اسفند 1390

تولد بابا سامان:))))))))

  سلام عزیز دلمممممممممممممممم خوبی قربونت بشم اول از همه اینکه 6 اسفند تولد باباجون بوددددددددد به سلامتی بابایی ٣٠ رو فوت کردو وارد ٣١ شد رفتم براش کیک خریدم البته میخواستم براش تولد بگیرم ولی با این شرایطم واقعا نمیتونستم بعدشم اینکه بابایی دیر اومد خسته بود منم فقط میخواستم براش سورپرایز بشه یه کیک کوچولو وکادوخریدمو دو نفره تولد گرفتیم نه نههههههههه ببخشید شمام بودی کوچولوی من یه تولد سه نفره اینم عکسه کیک بابا ساماننننننننننننننن دیگه یکم عجله ای شد اخه کلاس بودم بعدشم رفتم خرید خسته شدم جای همه خالی خیلی خوش مزه بود   دوم از همه رفتم دکتر گفتم خیلی دلم سفت میشه و ه...
8 اسفند 1390